درقه

معنی کلمه درقه در لغت نامه دهخدا

( درقة ) درقة. [ دَ رَ ق َ ] ( ع اِ ) درقه. سپر. ( منتهی الارب ). جحفة که آن سپری است از پوست و آنرا چوب و «عقب » نیست. ( از اقرب الموارد ). ج ، دَرَق ، و أدراق ، دِراق. ( منتهی الارب ). و رجوع به دَرَق و درقه شود. || روزن نهر، معرب است. ( منتهی الارب ). «خوخه » و دریچه ای در نهر. ( از اقرب الموارد ). مَقْسَم میاه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). ج ، دَرَق. ( اقرب الموارد )، دَرَقات. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
درقه. [ دَ ق َ / ق ِ ] ( از ع ، اِ ) درقة. سپر. ( از برهان ) : یک درقه بودش [ پیغمبررا ] سر مردی بر آن نگاشته. ( ترجمه طبری بلعمی ).
بیفکند نیزه کمان برگرفت
یکی درقه کرگ بر سر گرفت. فردوسی.به تیغ پاره کند درقه های چون پولاد
به تیر رخنه کند غیبه های چون سندان.فرخی.به تیر پاره کنی درقه های پهلوی کرگ
به نیزه حلقه کنی غیبه های پشت پلنگ.فرخی.ماهی گر ماه درقه دارد و شمشیر
سروی گر سرو درع پوشد و جوشن.فرخی.گفتم چگونه بگذرد از درقه روز جنگ
گفتا چنان کجا سر سوزن ز پرنیان.فرخی.برکش ای ترک و به یک سو فکن این جامه جنگ
چنگ برگیر و بنه درقه و شمشیر از چنگ.فرخی.وامروز به مهتری برون آمد
با درقه و تیغ چون ستمکاری. ناصرخسرو.درقه ای داشت [ پیغمبر اکرم ] سر مردی بر آنجا صورت کرده. ( مجمل التواریخ والقصص ).
ناوک اسفندیار انداخته باد شمال
درقه رستم بروی اندر کشیده آبگیر.؟ ( تاج المآثر شرفنامه منیری ).|| زره که به عربی درع خوانند. ( برهان ) ( شرفنامه منیری ).
درقه. [ دَ ق ِه ْ ] ( اِ ) درخت. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه درقه در فرهنگ معین

(دَ قِ ) [ ع . درقة ] (اِ. ) سپر، سپری که از پوست گاومیش یا کرگدن درست کنند.

معنی کلمه درقه در فرهنگ عمید

سپری که از پوست گاومیش یا کرگدن درست می کردند.

معنی کلمه درقه در فرهنگ فارسی

( اسم ) سپری که از پوست گاو یا گاومیش یا کرگدن سازند گاو سپر جمع درق .
درخت

معنی کلمه درقه در دانشنامه آزاد فارسی

دَرَقَه
(واژه ای عربی) نوعی سپر جنگی از پوست ضخیم بعضی حیوانات. درقه را گاه از پوست گاو یا گاومیش یا کرگدن می ساخته اند.

معنی کلمه درقه در ویکی واژه

درقة
سپر، سپری که از پوست گاومیش یا کرگدن درست کنند.

جملاتی از کاربرد کلمه درقه

در سال ۱۳۸۴، دو کتاب «بابا نان داد» و «شبی که سحر نداشت» توسط انتشارت اشراقی و انتشارات فرادیدنگار و انتشارات بدرقه جاویدان برای نخستین بار پس از انقلاب اسلامی با نام واقعی او بازنشر شد. پیش از این تاریخ، ارونقی کرمانی آثار خود را با نام‌های مستعار «م - خورشید» و «الف - خورشید» در ایران پسا انقلاب منتشر می‌ساخت.
من بامید لطف تو آمده ام به پیش در بدرقه طریق من هست امیدوارئی
آخر ای دل نه تو از خیل شهی خیز و براه قدمی نه که شود بدرقه ات همت وی
نه عقل راه نماید نه نفس کار گذارد مکر ببدرقه رحمت خدای تعالا
چو جاه تو شد عدل را بدرقه چو رای تو شد ابر را دیدبان
هرکه ره سر مع الله یافت نور شما بدرقه راه یافت
کو اجازت که بسر برد در تو طوف کنم همتی بدرقه طوسم و بغدادم کن
چون همت آزاده روان بدرقه توست با اسب نی از آتش سوزنده گذر کن
به نیزه در انداخت بر نابکار همان درقه در پیش کرد آن سوار
بیفگند نیزه کمان برگرفت یکی درقهٔ کرگ بر سر گرفت
هزار شرح و هزاران قضیه می باید یکی به بدرقه، آن یک به پیشباز آورد