درحال

معنی کلمه درحال در لغت نامه دهخدا

درحال. [ دَ] ( ق مرکب ) فی الفور. فی الحال. ( آنندراج ). فوراً. فی الوقت. فی وقته. بی درنگ. اندرزمان. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). همان دم. همان ساعت. درحین. همان لحظه. ( ناظم الاطباء ). دردم. درساعت. دروقت : درحال فرمود که مال ضمان از با کالنجار والی گرگان بباید خواست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 383 ). چون در صف بایستاد تیری بیامد و بر سینه وی خورد و درحال جان داد. ( قصص الانبیاء ص 149 ). دیگر شاخ خرمای خشک بود در خانه ابراهیم ،جبرئیل بدان اشاره کرد درحال سبز گشت و میوه آورد. ( قصص الانبیاء ص 55 ). هرگاه که محجمه برنهند زود بر باید داشت و نشاید آزارد و درحال ضمادی گرم بر باید نهاد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). در حال برزویه را پیش خواند. ( کلیله و دمنه )... دولت را عذری خواهم و درحال بازگردم. ( کلیله و دمنه ). درحال بنزدیک دیگر مرغان رفت [ طیطوی ]. ( کلیله و دمنه ). هرگاه که بیرون کشند درحال از هم باز شود. ( کلیله و دمنه ). مرد... درحال به عذر مشغول شد. ( کلیله و دمنه ). درحال به خدمت حضرت شد، شاهزاده او را قیام نمود. ( سندبادنامه ص 272 ).
هرک آمدی از غریب و رنجور
درحال شدی ز رنج و غم دور.نظامی.درحال رسید قاصد از راه
آورد مثال حضرت شاه.نظامی.در زخم چو صاعقه است قتال
بر هرکه فتاد سوخت درحال.نظامی.بر در آن حصار شد درحال
دهلی را کشید زیر دوال.نظامی.سگ درنده چون دندان کند باز
تو در حال استخوانی پیشش انداز.سعدی.محمد کز ثنای فضل او بر خاک هر خاطر
که بارد قطره ای درحال دریای نعم گردد.سعدی.دلش گرچه درحال ازو رنجه شد
دوا کرد و خوشبوی چون غنچه شد.سعدی.ز دست گریه کتابت نمی توانم کرد
که می نویسم و درحال می شود مغسول.سعدی.درحال کور شد، داوری پیش قاضی بردند. ( گلستان سعدی ). خواجه بر آن وقوف یافت از خطر اندیشید، درحال جوابی مختصر چنانچه مصلحت دید نوشت. ( گلستان ). ملک درحال کنیزکی خوبروی پیشش فرستاد. ( گلستان ). درحال بفرمود منادی کردند. ( مجالس سعدی ). گفت آه دریغ هر کس دیگری بودی درحال زنده شایستی کرد، اما مسکین جولاه چون مرد مرد. ( منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلن ص 145 ). || مقارن آن هنگام. در آن وقت : امیر سخت تنگدل شد و درحال چیزی نگفت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 394 ).

معنی کلمه درحال در فرهنگ عمید

فی الحال، همان ساعت، همان دم، همان لحظه.

معنی کلمه درحال در فرهنگ فارسی

فورا فی الحال هماندم .

جملاتی از کاربرد کلمه درحال

ضریح قبورِ این چهار امام یک بار هم پیشتر تخریب شده بود اما به‌دستور مُظَفَّرالدّین شاه و با نظارتِ وزیرِ اعظمِ شاه، امینُ‌السُّلطان، بازسازی شده بود. درحال حاضر ائمهٔ مدفون در این قبرستان دارای قبرهایِ سادهٔ بدون کتیبه هستند.
که درحال عثمان تو را چیست رای؟ به مینو و یا دوزخ او راست جای
و گفت: هر که محقق بود درحال خود از حال خود خبر نتواند داد.
درحال حضرت وهابی بر سنت کرم «ادعونی استجب لکم» درهای خزاین فضل گشود و از هرگونه انواع نمعت بدین ضعیف نمود و فرمود از دفاین این خزاین هرچ خواهی بردار و بیش ازین دل در بند مدار.
بانک اسرائیل در سال ۲۰۱۰ رتبهٔ اول را در میان بانک‌های مرکزی برای داشتن عملکرد کارآمد کسب کرد درحالی‌که سال ۲۰۰۹ رتبهٔ ۸اٌم را داشت. اسرائیل همچنین به‌عنوان پیشرو در عرضهٔ نیروی انسانی ماهر رتبه‌بندی شد.
جوهری شاهت دهد درحال هم تا نیفتی آن زمان در قال هم
در سوی حضرت درآمد در دعا تادعایش گشت درحالی روا
درحال ازان وحشت آشیان برگشت و خواست تا هم بدان راه باز گردد.
درحال حاضر ۳۴ قطعه از دیوار اصلی برلین در موزه نگهداری می‌شود.
چو زین عالم ترقی کرد درحال در او ظاهر نگردد قول قوال
دوئی بگذار و در یکی قدم نِه که درحال یکی خود از دوئی بِه
درحال از شغل دنیا رجوع کرد و توبة نصوح کرد و روی به راه حق نهاد و در توکل به حد کمال رسید. پیوسته گفتی: من شاگرد غلامی ام.
گر دل چو دیگران نگرانی کند بغیر درحال ازین دل نگران نیز بگذریم