معنی کلمه دانگانه در لغت نامه دهخدا
همه در جستجوی دانگانه
از شریعت بجمله بیگانه.سنائی.چو شد خنب خالی بشکرانه ای
درونش نهادیم دانگانه ای.نزاری ( دستورنامه چ روسیه ص 66 ).با کف دربار تو هر دم ز ننگ
ابر زند بر رخ دریا تفو...
گرچه مرا هست بخروار فضل
نیست ز دانگانه مرا یک تسو.کمال اسماعیل. || چیزی قلیل نزدیک به یک دانگ. || آنچه بدانگی ارزد :
مارگیر آن اژدها را برگرفت
سوی بغداد آمد از بهر شگفت
اژدهایی چون ستون خانه ای
میکشیدش از پی دانگانه ای .مولوی.
دانگانه. [ ن َ ن َ /ن ِ ] ( اِ مرکب ) رخت و متاع خانه. ( برهان ) ( غیاث ). متاع و کالا. ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی ) :
ای در جوال عشوه علی وار ناشده
از حرص دانگانه بگفتار روزگار.انوری.این تشنیع بر شیعه میزد بطمع ناموس و بازارچه و دانگانه. ( کتاب النقض ص 442 ).