دار و گیر

معنی کلمه دار و گیر در لغت نامه دهخدا

دار و گیر. [ رُ ] ( ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) امر از داشتن و گرفتن. || جاه وجلال و شوکت. ( ناظم الاطباء ). کرّ و فرّ :
یکی حمله بردند بر سان شیر
بدان لشکر گشن با دار و گیر.فردوسی. || فرماندهی. ( ناظم الاطباء ). ریاست. ( غیاث ). || خودنمایی و تکبر. ( ناظم الاطباء ). || جنگ و پیکار و ستیز. ( غیاث ) :
یکی بیژن گیو و دیگر هژیر
که در جنگ بودند با دار و گیر.فردوسی.

معنی کلمه دار و گیر در فرهنگ معین

(رُ ) (اِمر. ) ۱ - توقیف و مقید کردن اشخاص . ۲ - جنگ ، جدال ، هنگامه ، معرکه .

جملاتی از کاربرد کلمه دار و گیر

زعاشق دار و گیر حسن سرکش می شود افزون که بهر سرو، طوق قمریان گلدام می گردد
نگهبان دژ رزم دیده هجیر که با زور و دل بود و با دار و گیر
گیرم سر زلف و دارمش دوست زینگونه کراست دار و گیری
از سهم تیر تو در وقت دار و گیر از بیم تیغ تو در روز گیرودار
تیغ بی رحمی خط سبز از میان خواهد کشید روزگار دار و گیر زلف بس خواهد شدن
ای شهنشاه فریدون فر دارا دار و گیر جم نگین نوذر سنان قارن کمان بهرام تیر
هم از مادرش دخت گودرز شیر که با فر و برز است و با دار و گیر
چه گرگین گرگوی روئین شیر گریزان شدند از دم دار و گیر
یکی حمله آورد شاپور شیر دو ابرو گره برزد از دار و گیر
ورچه در دار و گیرِ مشغله اند نقش دیوارهای مزبله اند