خوش نوا. [ خوَش ْ / خُش ْ ن َ ] ( ص مرکب ) خوش صوت. با صوت خوب. خوش صدا. خوش آواز : همه برگ او یک یک اندر هوا از آن پس چو مرغی بدی خوش نوا.اسدی ( گرشاسبنامه ).در کنف فقر بین سوختگان خامنوش بر شجر لا نگر مرغ دلان خوش نوا.خاقانی.شاهد دل ناشناست ورد زبان کژ مده مطرب جان خوشنواست نغمه موزون بیار.خاقانی.بود بقالی و او را طوطیی خوش نوا و سبز و گویا طوطیی.مولوی.