خوشترین

معنی کلمه خوشترین در لغت نامه دهخدا

خوشترین. [ خوَش ْ / خُش ْ ت َ ] ( ص عالی ) بهترین. نیکوترین. قشنگترین : و این... اسکجکت خوشترین دیههای بخارا بوده است. ( تاریخ بخارای نرشخی ). فرات ؛ خوشترین آب. ( ترجمان القرآن ).

معنی کلمه خوشترین در فرهنگ فارسی

بهترین نیکو ترین

جملاتی از کاربرد کلمه خوشترین

و گروهی چنان باشند که چون این عجایب صنع بینند به عظمت صانع ترقی کنند و در جلال و جمال و کمال وی مستغرق شوند. و این درجه موحدان و صدیقان است. و گروهی در طعام به چشم خشم و کراهیت نگرند و بر خلاف شهوت و در ضرورت خویش نگرند و بدان مشغول باشند که کاشکی بدین محتاج نبودندی و در ضرورت تفکر کنند و این درجه زاهدان است. و گروهی به چشم شهوت نگرند و همه اندیشه باز آن آوردند که چگونه کنند تا بهترین و خوشترین بخورند و زیادت خورند و آنگاه باشد که طبخ را و طباخ را و میوه را و طعام را عیب کنند. ندانند که این همه صنعت حق تعالی است و عیب صنعت عیب صانع بود و این درجه اهل غفلت بود و در همه مباحات همین درجات فراپیش آید.
فتنه هر انجمن غارتگر هر محفلی کرده خلق وی خدا از خوشترین آب و گلی
جوان را هم جوان باشد دلارام کجا باشد جوانی خوشترین کام
درین موسم و در چنین حالتی ملک بود در خوشترین حالتی
که امروز در دست با جام و بزم نیاید به تن خوشترین ساز رزم
یکی دعای تو خواند ز بهترین هنجار یکی ثنای تو راند به خوشترین اسلوب
یکی فریشته آمدبه خوشترین هنگام یکی فریشته آمد به بهترین اختر
دست از جوان کشید که بد خوشترین متاع وز نقد جان گذشت که بُد بهترین نقود
وقت من خوش دار و برگم ده که من خوشترین وقتی تو را آیم به کار
شاها زمان فتنه و آشوب و ظلم رفت وامروز خوشترین زمانها زمان ماست