خودپرستی

معنی کلمه خودپرستی در لغت نامه دهخدا

خودپرستی. [ خوَدْ / خُدْ پ َ رَ ] ( حامص مرکب )
خودخواهی. خودکامی. حالت شخص ازخودراضی. ( ناظم الاطباء ) :
خودپرستی چو حلقه بر در نِه
بیخودی را چو حُلّه در بر کش.خاقانی.هر کآرَد با تو خودپرستی
شمشیر ادب خورَد دودستی.نظامی.عشق است گره گشای هستی
گِردآبه زهاب خودپرستی.نظامی.چون برگذری ز خودپرستی
در خود نه گمان بری که هستی.نظامی.نشاید گفت من هستم تو هستی
که آنگه لازم آید خودپرستی.نظامی.سعدیا چون بت شکستی خود مباش
خودپرستی کمتر از اصنام نیست.سعدی.سعدیا پرهیزگاران خودپرستی میکنند
ما دهل در گردن و خر در خلاب افکنده ایم.سعدی.خودپرستی خیزد از دنیا و جاه
نیستی و حق پرستی خوشتر است.سعدی.ای پسر نیستی ز هستی به
بت پرستی ز خودپرستی به.سلمان ساوجی.با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در عین خودپرستی.حافظ.هر جا بتی ببینی مشغول کار او شو
هر قبله ای که بینی بهتر زخودپرستی.حافظ.

معنی کلمه خودپرستی در فرهنگ عمید

۱. خودپرست بودن، خودخواهی.
۲. (قید ) همراه با خودخواهی.

معنی کلمه خودپرستی در دانشنامه آزاد فارسی

خودپرستی (egoism)
(یا: خودخواهی؛ حُبِّ نفس) در اخلاق، نظریه ای که طبق آن غایت و انگیزۀ رفتار، صرفاً تعقیب منافع خود است. نقطۀ مقابل آن «دیگرخواهی» است که نوعی گرایش و تمایل به سوی «غیر» و حتی جُست و جوی منافع خود در ضمن منافع دیگران است. خودپرستی در اصل نظریه ای روان شناختی بود که هدف واقعی رفتار را لذت و خوشی شخص می دانست و آن را از نظر اخلاقی توجیه می کرد. این دیدگاه، که در قرن های ۱۷ و ۱۸ طرفداران بسیار داشت، پایۀ نظریۀ حکومت مبتنی بر قرارداد اجتماعی تامس هابز را تشکیل داد و همچنین مبنایی برای نظریۀ آزادی عمل اقتصادی فراهم کرد. هرچند اکثر فیلسوفان خودپرستی اخلاقی را ناصواب شمرده اند اما ردکردن آن را دشوار یافته اند. از این رو، این دیدگاه کماکان برای متفکران موضوعی جالب توجه و وسیله ای برای معارضه جویی با نظریه های اخلاقیِ حاکم است.

جملاتی از کاربرد کلمه خودپرستی

چشم خوبان خواب غفلت آورد بیدار شو لاف مستی *‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خودپرستی بر دهد هشیار باش
او را که ز تو مراد هستی باشد او را نه مراد خودپرستی باشد
مرا با وجود تو هستی نماند به یاد توام خودپرستی نماند
ما ز فیض بیخودی از خودپرستی رسته ایم قطره خود را به دریای بقا پیوسته ایم
سگ خسیس بیک ادب که بجای آورد خست وی بعزت بدل گشت، پس چه گویی درین جوهر حرمت اگر ادب حضرت بجای آرد، و خودپرستی را با حق‌پرستی بدل کند، و مراد خود فدای حکم ازل کند. کمتر نواختی که از حضرت او را پیش آید آنست که در فراغت بر وی بگشایند، تا بلذت خدمت رسد، باز حلاوت قربت تو بیابد، باز سرور معرفت، باز روح مناجات، باز برق محبت، باز کشف مشاهدت، باز شغلی در پیش آید که از آن عبارت نتوان، تا آنکه همه زندگانی شود در آن.
وین یکی از خودپرستی بینواست وان دگر از نور حق در خود فناست
حق پرست کاملی دانی که کیست آنکه او از خودپرستی باز رَست
حدیث کودکی و خودپرستی رها کن کان خماری بود و مستی
اگر پرستش یارست عشق را معنی چگونه یار پرستند خودپرستی چند
خواجهٔ جانیم از آن از خودپرستی رسته‌ایم نفس اگر میزر بجوید حکمش از معجر نهیم