خودرای

معنی کلمه خودرای در لغت نامه دهخدا

خودرای.[ خوَدْ / خُدْ ] ( ص مرکب ) خودسر. ( ناظم الاطباء ). مستبد. مستبد برأی. کله شق. لجباز. لجوج. عنود. یک پهلو. یک دنده. سرسخت. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
دل خودرای مرا لاغرکانند مطیع
من ندانم چه کنم با دل یا رب زنهار.فرخی.نکنند آنچه رأی و کام کسی است
زآنکه خودکامگار و خودرایند.مسعودسعد.آن گل خودرای که خودروی بود
از نفس باد سخنگوی بود.نظامی.تا چه گنه کردم که روزگارم بعقوبت آن در سل» ابلهی خودرای ناجنس خیره درای... ( گلستان ). || شوخ. بذله گو. || هواپرست. شهوتران. ( ناظم الاطباء ) :
گنه کار و خودرای و شهوت پرست
بغفلت شب و روز مخمورو مست.سعدی.|| خام خیال. بخیال خود. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه خودرای در فرهنگ معین

( ~. رَ ) (ص مر. ) آن که به فکر خود کار کند و به رأی دیگران اعتنا نکند.

معنی کلمه خودرای در فرهنگ عمید

کسی که در کارها به رٲی و نظر دیگران توجه نمی کند و به میل خود عمل می کند، خودسر، مستبد.

معنی کلمه خودرای در فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه بفکر خود کار کند و به رای دیگران اعتنانکند خودسر .
خودسر مستبد

معنی کلمه خودرای در ویکی واژه

ostinato
آن که به فکر خود کار کند و به رأی دیگران اعتنا نکند.

جملاتی از کاربرد کلمه خودرای

نی همین دادِ تغافل می‌دهد خودرایِ من اندکی هم در مقامِ رشک‌فرماییم هست
نشسته آشکارا با دلارام دلش خودرای گشته بخت خودکام
مشت خاکی چون عنانداری کند سیلاب را؟ کی نصیحتگر برآید با دل خودرای من؟
ز سودای رخ و زلفت دو سود آمد مرا حاصل دلی خودرای و دیوانه، سری پرشور و سودایی
چگونه دیده صائب حریف گریه شود؟ عنان سیل سبکرو به دست خودرایی است
چه‌گویم دلکا موعظهٔ من بپذیر ترک کن خیرگی و خودسری و خودرایی
مرا در چرخ آورده است صائب طفل خودرایی که از شوخی گذارد در فلاخن کوه تمکین را
هدف ام‌وی‌سی -با جداسازی مدل و نما- کاهش پیچیدگی طراحی الگوریتم و افزایش نرمی و نگهداشت‌پذیری کد مبدأ است. همچنین ام‌وی‌سی برای ساده‌سازی طراحی سیستم‌های خودرای و خودمدیریتی استفاده می‌شود.
گروهی نیک خواهان بازدارندم ز فرتوتی گروهی بد سگالان عیب گویندم ز خودرایی
کسی بوصل تو هرگز رهی نخواهد یافت جز آنکه خویش دهی کام او بخودرایی
شبِ هجرم نمی‌آمد به روزِ وصل در خاطر ز خودرایی و برنایی و نادانی و مغروری