خواهرخوانده

معنی کلمه خواهرخوانده در لغت نامه دهخدا

خواهرخوانده. [ خوا / خا هََ خوا / خا دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) کسی که شخص آنرا به خواهری قبول کرده باشد. ( ناظم الاطباء ) : زن کفشگر...خواهرخوانده را بینی بریده یافت. ( کلیله و دمنه ). || هم طبق. طرف سحق. ( یادداشت بخط مؤلف ).

معنی کلمه خواهرخوانده در فرهنگ معین

( ~. خا دِ ) (اِمر. ) دختر یا زنی که شخص او را به خواهری پذیرفته باشد.

معنی کلمه خواهرخوانده در فرهنگ عمید

دختر یا زنی که کسی او را به خواهری بپذیرد و خواهر خود بنامد.

معنی کلمه خواهرخوانده در فرهنگ فارسی

( اسم ) دختر یا زنی که شخص او را بخواهری پذیرفته باشد .

معنی کلمه خواهرخوانده در ویکی واژه

دختر یا زنی که شخص او را به خواهری پذیرفته باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه خواهرخوانده

شهر گومل خواهرخواندهٔ آیرون نوب هست.
شهرهای سانتیاگو د کوبا و مونته‌ویدئو خواهرخوانده‌های اسمرالداس، اکوادور هستند.
شهرهای تسولپیش و اوزینگن خواهرخوانده‌های افربیتووه هستند.
شهر لیکتانستگ خواهرخواندهٔ ادلبرگ هست.
شهر لاینگارتن آلمان خواهرخواندهٔ آسولا، لمباردی هست.
شهر حکاری خواهرخواندهٔ اده (روستا) هست.
گیومری با شهرهای زیر خواهرخوانده است
شهر دسین شارپیو خواهرخواندهٔ استپاناوان هست.
شهر چیویتانوا مارکه خواهرخواندهٔ ازینه (ایتالیا) هست.
شهر کروپلینگ خواهرخواندهٔ آرناژ، سارت هست.