خشم‌آلود

معنی کلمه خشم‌آلود در لغت نامه دهخدا

( خشم آلود ) خشم آلود. [ خ َ / خ ِ ] ( ن مف مرکب ) غضبناک. خشمناک. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). خشمگین. غضب آلود. مغضب. ( یادداشت بخط مؤلف ) : روباهان را زهره نباشد از شیر خشم آلود. ( تاریخ بیهقی ).
قلاده نیم گسل گشت و شیر خشم آلود.اثیرالدین اخسیکتی.وحشی تیزچنگ خشم آلود
کز دم آتشین برآرد دود.نظامی.

معنی کلمه خشم‌آلود در فرهنگ عمید

( خشم آلود ) خشمناک، غضبناک، برآشفته.

معنی کلمه خشم‌آلود در فرهنگ فارسی

( خشم آلود ) ( صفت ) غضبناک خشمناک .
غضبناک خشمناک

جملاتی از کاربرد کلمه خشم‌آلود

چنان هر لحظه خشم‌آلود برگردون نظرکردی که‌گفتی خنجر و زوبین همی بارد ز مژگانش
خسته گشتند آن گروه از جستجو شاه خشم‌آلوده ز اسب آمد فرو
روزگار ناخوشی در انتقام دشمنت همچو مار زخم‌دار و شیر خشم‌آلود باد
این بود آن لحظه کو خشنود شد من چه گویم چونک خشم‌آلود شد
نمی‌دانم کدامین صید فرصت جسته از دامش که دل در سینه‌ام چون شیر خشم‌آلود می‌گردد
رسید همچو یکی سرخ شیر خشم‌آلود ز هر دو زلف دو افعی‌گرفته بر سر چنگ
سرایت می‌کند در بی‌گناهان خشم جباران زمین را می درد شیری که خشم‌آلود می‌گردد
قصّه باغ غزنین و آمدن خواجه بگویم، یکی آنکه بنمایم حشمت استادم که وزیر با بزرگی احمد حسن بتعزیت و دعوت نزدیک وی آمد. از استادم شنودم که امیر ماضی بغزنین روزی نشاط شراب کرد و بسیار گل آورده بودند، و آنچه از باغ من از گل صد برگ بخندید، شبگیر آن را بخدمت امیر فرستادم و بر اثر بخدمت رفتم. خواجه بزرگ و اولیا و حشم برسیدند. امیر در شراب بود، خواجه را و مرا بازگرفت و بسیار نشاط رفت، و در چاشتگاه خواجه گفت: زندگانی خداوند دراز باد، شرط آن است که وقت گل ساتگینی‌ خورند که مهمانی است چهل روزه‌ خاصّه چنین گل که ازین رنگین‌تر و خوشبوی‌تر نتواند بود. امیر گفت: بونصر فرستاده است از باغ خویش. خواجه گفت: بایستی که این باغ را دیده شدی‌ . امیر گفت: میزبانی میجویی‌؟ گفت: ناچار. امیر روی بمن کرد، گفت: چه گویی؟ گفتم: زندگانی خداوند دراز باد، روباهان را زهره نباشد از شیر خشم‌آلود که صید بیوزان‌ نمایند که این در سخت ببسته‌ است. امیر گفت: اگر شیر دستوری دهد؟ گفتم: بلی بتوان نمود. گفت:
وحشی تیز چنگ خشم‌آلود کز دم آتشین برآرد دود