خربوزه

معنی کلمه خربوزه در لغت نامه دهخدا

خربوزه. [ خ َ زَ / زِ ] ( اِ ) خربز. خربزه. تلفظ دیگریست در خربزه : از حکمت باری تعالی در مصر خربوزه به انواع است بطوری که چون شخص فقیری در آن دشت پرحرارت تشنه و بی طاقت شود، میتواند که با جزئی پول خریده نائره عطش خودفرونشاند. ( قاموس کتاب مقدس ). رجوع به خربزه شود.

معنی کلمه خربوزه در فرهنگ عمید

= خربزه

معنی کلمه خربوزه در فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - گیاهی است از تیر. کدوییان که میوه اش درشت و شیرین و آبداراست . بوت. آن کوتاه و ساقه هایش روی زمین میخوابد . ۲ - میو. گیاه مزبور .

جملاتی از کاربرد کلمه خربوزه

کامل بسطام در تقلید فرد اجتناب از خوردن خربوزه کرد
نگه کرد و آن تخم خربوزه دید ز رنگ خوش آن دلش بردمید
نگه‌داشت خربوزهٔ خوب را درشت ‌و گران‌سنگ و مرغوب را
ز بیم زن ارچه دهان روزه داشت ولیکن شکم داغ خربوزه داشت
بهرش آوردند و شه بنمود بر آنان غضب کفت ازین خربوزه خوردستید بی‌شرط ادب
و در صفت خربوزه می گوید:
به تدبیر خود را سبک‌ بارکرد به هر ده‌قدم یک‌دو خربوزه خورد