خافض
معنی کلمه خافض در فرهنگ معین
معنی کلمه خافض در فرهنگ عمید
معنی کلمه خافض در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه خافض
این خبر دلیل است که در زبان عبری سلام نیست فَما لَبِثَ ای ما مکث ابراهیم أَنْ جاءَ ای عن أَنْ جاءَ فیکون محلّه نصبا علی نزع الخافض بِعِجْلٍ حَنِیذٍ محنوذ و هو المشویّ بالحجارة المحماة.
أَنْ تَبْتَغُوا موضع آن نصب است علی نزع الخافض، یعنی لأن تبتغوا، ای تطلبوا بأموالکم. میگوید: هر چه بیرون ازین محرّمات است که بر شمردیم از زنان، اللَّه شما را حلال کرد بشرط آنکه بمال خویش ایشان را طلب کنید، بنکاح و صداق، یا بملک و بها.
إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ یَضِلُّ عَنْ سَبِیلِهِ زجاج گفت: موضع «من» رفع است بابتداء، و لفظ آن لفظ استفهام است، یعنی: هو أعلم ایّ النّاس یضل عن سبیله، کقوله: لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصی لِما لَبِثُوا، و بقول بصریان موضع «من» نصب است بر نزع خافض، تا اوّل و آخر مقابل یکدیگر بود، یعنی: هو أعلم بالضال عن سبیله و هو أعلم بالمهتدین. قراءت نصیر از کسایی «یضلّ» بضم یاء است، ای: هو أعلم بالمضل عن سبیله.
ز اسم خافض است این نوع تأثیر کز آنها شمهئی آید بتحریر
قوله تعالی: وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ این نصب میم در قوم خواهی بنزع خافض نه، یعنی: من قومه، فحذف «من»، کقول الفرزدق:
ز عبدالخافضت گویم بیانی اگر صافی دل و روشن روانی
عدو را بعنف جگر سوز خافض ولی را بلطف دلفروز رافع
ثمّ خوّفهم فقال: وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ یعنی من اهل قریة بَطِرَتْ مَعِیشَتَها یعنی بطر اهلها فی معیشتهم فحذف فی فانتصب علی نزع الخافض. و قیل هو نصب علی التّمیز و البطر و الاشر و احد و هو سوء احتمال النعمة و مقابلتها بضدّ ما یجب مقابلتها به. فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ خراب ترونها فی مجیئکم و ذهابکم لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ ای من بعد هلاک اهلها إِلَّا قَلِیلًا لم تخرب و قیل الّا قلیلا منها سکنت و قیل سکنها الهام و البوم، و قیل لم یسکنها الّا المسافرون ینزلونها ساعة ثم یرتحلون وَ کُنَّا نَحْنُ الْوارِثِینَ لم یبق لها مالک الّا اللَّه و هذا وعید للمخاطبین.
نشان خافضیت ز او در اشیاء عیانست ار تو داری چشم بینا
پیر گفتش ذات کرسی واسعست آسمان زو خافض و زو رافعست