جگرتاب

معنی کلمه جگرتاب در فرهنگ معین

( ~. ) (ص فا. ) جگرسوز.

معنی کلمه جگرتاب در ویکی واژه

جگرسوز.

جملاتی از کاربرد کلمه جگرتاب

به عزم بیشه آن خیل جگرتاب برون جستند همچون ماهی از آب
چو بشنید این سخن‌های جگرتاب فراز کوه کرد آن تیشه پرتاب
گلزارها ز اشک جگرتاب چشم کیست ویرانه ها نمونه ای از آب چشم کیست
مغز را بوی دل سوخته از جا برداشت تا که امروز ازین دشت جگرتاب گذشت؟
کو آنقدر آبی‌که در بن دشت جگرتاب چون اشک ‌کند یک مژه سیراب به چشمم
محنت رسیدگان جگرتاب تفته دل غم دیدگان واله و حیران کربلا
بسته بر بازوی بیدار فلک خواب مرا کرده تعویذ سحر آه جگرتاب مرا
غواصی اجزای نفس دیر ندارد از دل ندمی داغ جگرتاب کجایی؟
فزون شد آتش شوق جگرتاب شتابان گشت چون تشنه سو ی آب
چو عاجز گشت ازین خاک جگرتاب چو نیلوفر سپر افکند بر آب