یکروزه

معنی کلمه یکروزه در لغت نامه دهخدا

یک روزه. [ ی َ / ی ِ زَ / زِ ] ( ص نسبی ) منسوب به یک روز. ( ناظم الاطباء ). || برای مدت یک روز. ( یادداشت مؤلف ) :
گر بریزی بحر را در کوزه ای
چند گنجد قسمت یک روزه ای.مولوی. || به مدت یک روز :
دو دیده پر از آب کاوس شاه
همی بود یک روزه با او به راه.فردوسی.دولت یک روزه در سودای عشق
بر همه ملک جهان خواهم گزید.خاقانی.اگر ممالک روی زمین به دست آری
بهای مهلت یک روزه زندگانی نیست.سعدی.- یک روزه راه ؛ مسافتی که در ظرف یک روز پیموده شود. ( ناظم الاطباء ). راهی که یک روز زمان گیرد پیمودن آن. یک منزل :
چون رستم بیامد به نزدیک شاه
پذیره شدندش به یک روزه راه.فردوسی.شنیدم که مقدار یک روزه راه
بکرد از بلندی به پستی نگاه.سعدی.

معنی کلمه یکروزه در فرهنگ فارسی

(صفت ) بمقدار یک روز بانداز. یکروز.

جملاتی از کاربرد کلمه یکروزه

دنیا برو یکروزه شد آن روز هم در روزه شد الوان نعمت چیده شد یک تره از خوان خوش نکرد
به یاران یکروزه دلبستگی گلش غنچه سان است و دلخستگی
بهای تره یکروزه خوان همت اوست هر آن ذخیره که در بحر و کان بود مخزون
خرج یکروزه جود تست هر آنچ کرد خورشید زیر خاک دفین
شه پی آسایش یکروزه، گردد کو بکو شاهدی، کو سینه چاک اوست، مارا در بر است
خون شد دل زار من بیکروزه فراق دانی چه شود اگر بماهی کشدش
چو رامین از بیابان رفت بیرون نماندش رنج ره یکروزه افزن
معاذ الله اگر روزی بغیری احتیاج افتد بدینمعنی که در دستم نماند قوت یکروزه
خرج یکروزه خوانت نه همانا که بود گر زمین زر شود و نامیه ضراب شود
ای خسروی که قصه یکروزه رزم تو صد ساله کارنامه کاووس و رستم است