یکران

معنی کلمه یکران در لغت نامه دهخدا

یکران. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) اسب اصیل و خوب سرآمد را گویند. ( از فرهنگ جهانگیری ) ( برهان ) :
مبارز را سر و تن پیش خسرو
چو بگراید عنان خنگ یکران
یکی خوی گردد اندر زیر خوده
یکی خف گردد اندر زیر خفتان.عنصری.شهباز به حسرت رسید هین
یکران مرا برنهیدزین.ابوالفرج.یکران بادپای تو چون آب خوش رو است
رخش تناور تو چو گردون تکاور است.شرف الدین شفروه.پیش یکران ضمیرش عقل را
داغ بر رخ کش به لالایی فرست.خاقانی.گیسوی حوا شناس پرچم منجوق او
عطسه آدم شناس شیهه یکران او.خاقانی.بازمریخ ز مهر افکندی
ساخت زر بر تن یکران اسد.خاقانی.عنان یکران در جولان این میدان سست گذاشته آید کار از دست تدارک درگذرد. ( سندبادنامه ص 216 ). یکران جست وجویی در جولان آورده. ( سندبادنامه ص 216 ). عنان یکران عبارت دراز کشیده. ( سندبادنامه ص 61 ).
وز آنجا نیزیکران راند یکسر
به قسطنطینیه شد سوی قیصر.نظامی.کرد بر گور مرکب انگیزی
داد یکران تند را تیزی.نظامی.نشسته آب ز رشک لطافتت بر خاک
چنانکه باد بر آتش ز نعل آن یکران.کمال الدین اسماعیل ( از فرهنگ جهانگیری ).چه خوش گفت بهرام صحرانشین
چو یکران توسن زدش بر زمین.سعدی.سم یکران سلطان را در این میدان کسی بیند
که پیشانی کند چون میخ و همچون نعل خم گردد.سعدی.از برای سم یکرانش به هر سی روز چرخ
از مه نو نقل و مسمار از ثریاساخته.مبارکشاه غزنوی ( از صحاح الفرس ).اگر از لشکر فتحت بخیزد گرد در هیجا
و گر از سُم یکرانت بیفتد نعل در میدان
کند در چشم چون سرمه جلالت گرد آن لشکر
کند در گوش چون حلقه سعادت نعل آن یکران.فرزدق ( از فرهنگ جهانگیری ).عنان یکران انعطاف داد و به یک ساعت کار قوشتمور را به موجب دلخواه ساختند. ( حبیب السیر ج 2 جزو4 ص 431 ). تا ولایات اسفراین عنان یکران بازنکشید. ( حبیب السیر ج 3 جزو3 ص 217 ). به نفس نفیس عنان یکران به طرف سرخس انعطاف داد. ( حبیب السیر ج 3 ص 318 ).
باد سر دشمنان در سم یکران تو
از خم چوگان تو گوی صفت لطمه خور.

معنی کلمه یکران در فرهنگ معین

( ~. ) (اِ. ) اسب اصیل و خوب .

معنی کلمه یکران در فرهنگ عمید

۱. اسب اصیل و نجیب.
۲. اسبی که رنگ او میان زرد و بور باشد.
۳. اسبی که یک پا را کوتاه تر از پای دیگر بگذارد.

معنی کلمه یکران در فرهنگ فارسی

اسب اصیل ونجیب، اسبی که رنگ اومیان زردوبورباشد
(اسم ) ۱- اسب اصیل ۲ ٠- اسبی که بهنگام رفتن پای پس راکوتاه تر از پای دیگرگذارد٠ توضیح مولف برهان این کمله را بوزن مکران وظاهرا بضم اول دانستهاست ولی رشیدی بفتح نوشتهاست۳٠- رنگ اسب میان زرد و بور٠

جملاتی از کاربرد کلمه یکران

از کشاکش یک نفس چون موج فارغ نیستیم گرچه در آغوش بحر بیکران افتاده ایم
ابرخوشه لانیاکیا در نتیجه تحقیقات یک تیم نجومی در دانشگاه هاوایی مانوا کشف شد. لانیاکیا به معنی بهشت بیکران است.
گرچه زد بر سینه‌ام تیر جفاها بیکران بگذرد این هم ولی ز آن بی‌وفا می‌آیدم
از فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی که وی در آن نقش داشته است می‌توان به سرزمین غول‌پیکران اشاره کرد.
لا گفته آری در نهان وقت تشهد بیکران لم‌ گوید آری آن زمان‌ کز منشیی خواهد قلم
جرم نامی از کوه یکران چو کوه درآمد کزو عالم آمد ستوه
نیست جز تسلیم ساحل عالم پرشور را در محیط بیکران دست از شنا باید کشید
چو میمون دید فوج بیکران را ز جا برکند و زد کوه گران را
کنون که کشتی می راست بادبان از ابر سبک ز بحر غم بیکرانه بیرون آی
دگر باره آمد به آوردگاه مرا خواست زین بیکرانه سپاه
در بوستان به جای گل و لاله و سمن آمد ترنج و نرگس و نارنج بیکران
تو بحر فیضی و مشتاق تشنه لب آبی بر آتشش بزن از لطف بیکرانه خویش