معنی کلمه یکدیگر در لغت نامه دهخدا
ز آب روشن و از خاک تیره و آتش و باد
چهار گوهر و هر چار ضد یکدیگر.ناصرخسرو.و گر گویی که در معنی نیند اضداد یکدیگر
تفاوت از چه سان باشد میان صورت و اسما.ناصرخسرو.طبایع چون بدانستی سوءالم را جوابی گو
چرا ضدان یکدیگر مراد یکدگر دارد.ناصرخسرو.پروین چو هفت خواهر دایم
بنشسته اند پهلوی یکدیگر.ناصرخسرو.ماده چیزی است فرازهم آورده از چهار مایه با یکدیگر ناسازنده یعنی هرگاه که هر چهار مایه از دیگر جدا باشد فعل و طبع و جایگاه هریک دیگر باشد و از یکدیگر گریزان باشند و یکدیگر را تباه کننده بوند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
به دو چیزش همی امسال دولت تهنیت گوید
که هر دو در صفت هستند زیباتر ز یکدیگر.امیرمعزی.هر بدو نیکی که در این محضرند
رنگ پذیرنده یکدیگرند.نظامی.به غمخوارگی یکدگر غم خوریم
به شادی همان یار یکدیگریم.نظامی.راهروان کز پس یکدیگرند
طایفه از طایفه زیرکترند.نظامی.- از یکدیگر ؛ از هم. ( ناظم الاطباء ): به هر منزلی که رسیدند حاجبی رسید با یکهزار سوار و لباسهای ایشان از یکدیگر بهتر بود. ( قصص الانبیاء ص 85 ).
- با یکدیگر ؛ با هم. ( از ناظم الاطباء ) ( از یادداشت مؤلف ). به یکدیگر. به هم. ( یادداشت مؤلف ) :
ایمنی و بیم دنیا هر دو با یکدیگرند
ریگ آموی است بیم و ایمنی رود قرب.ناصرخسرو.- به یکدیگر ؛ درهم. باهم. آمیخته :
چنان دین و شاهی به یکدیگرند
تو گویی که در زیر یک چادرند.فردوسی.- در یکدیگر ؛ در هم. ( ناظم الاطباء ).
- همچون یکدیگر ؛ چون یکدیگر. مانند هم. مثل هم. شبیه به هم : چنانکه بر مزاج و ترکیب همچون یکدیگرند بیماریهای هریک همچون بیماریهای دیگر است. ( ذخیره خوارزمشاهی ).