معنی کلمه یکدلی در لغت نامه دهخدا
پرآشوب شد کشور سندلی
بدان نیکخواهی و آن یکدلی.فردوسی.آن ره و آن یکدلی که با ملک او راست
موسی عمران ندیده بود ز هارون.فرخی.دشمنان هر دو جانب چون حال یکدلی و یکدستی ما بدانند دندانهاشان کنده شود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 210 ). هم پشتی و یکدلی و موافقت می باید درمیان هر دو برادر. ( تاریخ بیهقی ). از وی به همه روزگارها این یکدلی و راستی دیده ایم. ( تاریخ بیهقی ). ازجانب وی همه راستی و یکدلی و اعتقاد درست و هواخواهی بوده است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 333 ). از حقوق رعیت بر پادشاه آن است که یکی را بر مقدار... یکدلی و نصیحت به درجه ای رساند. ( کلیله و دمنه ).
هر آنچه داشت به دل بربه پیش من بگشاد
بلی چنین بود از یکدلی و یکتایی.سوزنی.وانکه بودند سروران سپاه
یکدلیشان نبود در حق شاه.نظامی.دو دلبر داشتن از یکدلی نیست
دودل بودن طریق عاقلی نیست.نظامی.در اثنای آن منکوقاآن... نزدیک جماعتی که سر راستی و یکدلی نداشتند می فرستادند. ( جهانگشای جوینی ). صدرالدین بر عادت معهود از زبان طغاچار ایلی و یکدلی وهواخواهی و میلان و ترغیب دیگر امرا و ضعف و عجز بایدوخان عرض داشت. ( تاریخ غازانی ص 88 ).
- دلداری و یکدلی نمودن ؛ دوستی و همدلی و صمیمیت نشان دادن :
دلداری و یکدلی نمودن
وانگه به خلاف قول بودن.نظامی.