یکدفعه

معنی کلمه یکدفعه در لغت نامه دهخدا

یک دفعه. [ ی َ /ی ِ دَ ع َ / ع ِ ] ( ق مرکب ) دفعه واحد. و یک بار و یک هنگام. ( ناظم الاطباء ). یک مرتبه. یک بار :
همه را زاد به یک دفعه نه پیشی نه پسی
نه ورا قابله ای بود و نه فریادرسی.منوچهری.|| یک بارگی و ناگهان. ناگهان. بغتةً. || بالتمام. تماماً. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه یکدفعه در فرهنگ فارسی

یک مرتبه ناگهان بغتا.

جملاتی از کاربرد کلمه یکدفعه

جام جم تخت سلیمان را دیو برد یکدفعه نه پیشی نه پسی
جنسیت و سابقه والدین در اختلال مصرف الکل و نوشیدن زیاد و یکدفعه‌ای الکل بر استعداد ابتلا به وابستگی به الکل تأثیر دارد. همچنین وابستگی به الکل در سطوح بالاتر معمولاً در مردان و در کسانی که سابقه خانوادگی دارند بیشتر دیده می‌شود.
دیدن چهره دیگری می‌توانست مورد قبول باشد؟ علی دلش می‌خواست یکدفعه ضعیف شود، یکدفعه موهایش را سفید