یک نواخت

معنی کلمه یک نواخت در لغت نامه دهخدا

یک نواخت. [ ی َ / ی ِ ن َ ] ( ص مرکب ) یک دست. یک رو. یک نسق. برتر که همه از یک جنس و نوعند. که هیچ جزء فروتر از اجزاء دیگر نیست. ( یادداشت مؤلف ). || هموار. یک دست. صاف. تخت. که سطح برابر دارند از پستی و بلندی. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به یک دست و هموار شود. || که خواب پود از یک سوی باشد ( پارچه یا فرش ). که گاه نوازش همگی با هم نوازش یابند. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه یک نواخت در فرهنگ معین

( ~. نَ ) (ق مر. ) ۱ - یک سان . ۲ - یک آوا.

معنی کلمه یک نواخت در فرهنگ عمید

یکرنگ، یک جور، هم آهنگ.

معنی کلمه یک نواخت در فرهنگ فارسی

یکرنگ، یکجور، هم آهنگ
۱- یکسان. ۲- یک آوا : چکه های باران ... باصدای یکنواختی با آهنگ ساز می آمیخت .

جملاتی از کاربرد کلمه یک نواخت

آرمیک نواختن گیتار را از شش سالگی آغاز کرد. در نوجوانی به باشگاه‌های شبانه می‌رفت و گیتار می‌نواخت.
چه کردی و چه رفت؟ حال بازگفتم، گفت: بدانستم. و براندند، و امیر دررسید، و پیاده شدند خدمت را و باز برنشستند و براندند و خواجه بر راست امیر بود و بو نصر پیش دست امیر، و دیگر حشم و بزرگان در پیشتر، تا زحمتی‌ نباشد. و امیر با خواجه سخن همی گفت تا نزدیک باغ رسیدند، امیر گفت: در باب این ناخویشتن شناس‌ چه کرده آمد؟ خواجه گفت: خداوند بسعادت فرود آید تا آنچه رفت و می‌باید کرد بنده بر زبان بو نصر پیغام دهد. گفت: نیک آمد. و براندند. و امیر بر خضرا رفت و خواجه بطارم دیوان‌ بنشست خالی و استادم را بخواند و پیغام داد که خداوند چنانکه از همّت عالی وی سزید، دل بنده در باب حصیری نگاه داشت و بنده تا بزید در باب این یک نواخت نرسد. و حصیری هرچند مردی است گزاف کار و گزاف‌گوی‌، پیر است و حقّ خدمت قدیم دارد و همیشه بنده و دوستدار یگانه بوده است خداوند را، و بسبب این دوستداری بلاها دیده است‌ . پسرش بخردتر و خویشتن‌دارتر از وی است و همه خدمتی را شاید، و چون ایشان دو تن دربایستنی‌ زودزود بدست نیایند. و امروز می‌باید که خداوند را بسیار بندگان و چاکران شایسته دررسند، پس بنده کی روا دارد این چنین دو بنده را برانداختن؟