یونی
معنی کلمه یونی در فرهنگ فارسی
معنی کلمه یونی در دانشنامه عمومی
در متون اتروسکی که بر روی لوحه های پیرگی درج شده اند، یونی به صورت ترجمه ای از ایزدبانوی اهل فنیقی، عشتروت ظاهر شده است. در مجموعه ایالت های لیوی ( کتاب پنجم، اب اوربه کاندیشا ) یونو ( همسر ژوپیتر ) یک الهه اتروسکی از ویینت ها معرفی شده بود، که ویژگی هایی مطابق با آیین های پانتئون خدایان روم داشت، امّا وی در سال ۳۹۶ قبل از میلاد از این پانتئون اخراج گشت. به نظر می رسد که این اشاره در ایالت های لیوی، در اصل ناظر بر یونی باشد. نام یونی همچنین در کبد پیاسنزا نیز مشاهده می شود.
یونی همراه با همسرش، تینیا و مینروا، سه زمامدار مقتدر روم قدیم را تشکیل می دادند.
معنی کلمه یونی در دانشنامه آزاد فارسی
در آیین هندو، مجسمه ای مقدس به شکل آلت تناسلی مادینه. یونی به عنوان مظهر شاکتیعبادت می شود. معادل نرینۀ آن لینگاماست.
معنی کلمه یونی در ویکی واژه
(زبان): یکی از دو لهجه محلی یونان باستان که آثار ادبی و تغزلی با آن نگاشته میشد.
جملاتی از کاربرد کلمه یونی
وز آن پس هیونی تگاور دمان طلایه برافگند زی پهلوان
از فیلمها یا برنامههای تلویزیونی که وی در آن نقش داشتهاست میتوان به برای عشق و افتخار، امتحان، داستانهای استانبول، خانم انریکا، شغال، کودک،ققنوس (مجموعه تلویزیونی ترکی)،سریال تلویزیونی محکوم،آیلا دختر جنگ، پرنسس بدون تاج اشاره کرد.
وگر در عین معیونی نمی گنجد چنین باشد درین معنی چه شک باری عیان اندر عیان گنجد
آه درد نومیدی بر که بایدم خواندن داشت هرکه را دیدم شیونیکه من دارم
ز یونیان کار ما گشت زار فکندند درکاخ دارا شرار
شبی راد فرزند خیرالبشر هیونی فرستاد سوی عمر
از فیلمها یا برنامههای تلویزیونی که وی در آن نقش داشتهاست میتوان به سه چهره ایو اشاره کرد.
آه ازین دل کز گریبان غمی سر بر نزد صد مصیبت رفت و دست شیونی بر سر نزد
آستاروث همچنین در سال ۲۰۰۷ در مجموعه تلویزیونی روابط خون ظاهر میشود. نماد در چند قسمت اول ظاهر میشود.
وی کار خود با کمپانی «آرسیای» را پس از برندهشدن در فصل اول برنامه تلویزیونی «امریکن آیدل» ∗ در سال ۲۰۰۲ آغاز کرد. او با انتشار اولین آلبوم موسیقی خود با نام سپاسگزار ∗ در سال ۲۰۰۲ در اصل خود را بهعنوان یک خوانندهٔ سبک پاپ عرضه کرد.
الهی تو آنی که از احاطت ادهام بیرونی و از ادراک عقول مصونی، نه مَدَرک عیونی کار سازهر مفتونی و شاد ساز هر محزونی، در حکم بی چرا و در ذات بی چند و در صفات بی چونی.
میکنم در بوستان با عندلیبان شیونی ورنه گل را کی پسند افتد نوای چون منی
فلک موافقت من کبود درپوشید چو دید کز تو بهر لحظه شیونی است مرا
هیونی بتازید تا رزمگاه به نزدیکی آن درفش سیاه