یوش

یوش

معنی کلمه یوش در لغت نامه دهخدا

یوش. ( اِ ) تفحص و تجسس و جستجو. ( ناظم الاطباء ). تفحص و تجسس کردن و جستجو نمودن باشد. ( آنندراج ) ( برهان ). جستن و تفحص نمودن و پژوهش کردن است و آن را یوز نیز گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). و رجوع به یوز شود. || شکار و صیادی. ( ناظم الاطباء ).
یوش. [ ی َ / یُو ] ( ص ) تاریک و تیره. ( ناظم الاطباء ).
یوش. ( اِخ ) دهی است از دهستان اوزرود بخش نور شهرستان آمل ، واقع در 7000گزی باختر بلده و 42000گزی خاور شوسه چالوس ( حدود کندوان ). آب آن از رودخانه اوزرود و چشمه سارهای متعدد و راه آن مالرو است. زمستان اکثر سکنه جهت تأمین معاش کارگری به حدود قشلاقی نور و تهران می روند. بناهای مهمی دارد که رو به ویرانی است. بنای مسجد و تکیه آن قدیمی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).مرکز بلوک ازرود نور واقع در نور واقع در مازندران است که جمعیت تقریبی بلوک مزبور، 4450 تن است. ( از جغرافیای سیاسی کیهان ص 299 ). و رجوع به اُزرود شود.

معنی کلمه یوش در فرهنگ فارسی

ده دهستان اوز رود بخش نور شهرستان آمل در ۷ کیلومتری باختر بلده. کوهستانی سردسیر. ۱۱٠٠ تن سکنه دارد. آب از رودخانه اوز رود و چشمه سارهای متعدد. بناهای مهمی داشته و اکنون رو بویرانی است .بنای مسجد و تکیه آن قدیمی است .
تاریک و تیره

معنی کلمه یوش در دانشنامه عمومی

یوش (خوسف). یوش یک روستا در ایران است که در دهستان جلگه ماژان شهرستان خوسف واقع شده است. یوش ۴۴ نفر جمعیت دارد.

جملاتی از کاربرد کلمه یوش

پند ننیوش زشت حنجره را گوش مالید و حلق بفشارید
تا بنیوشند خلق و عبرت گیرند از سیر مردمان و کار بزرگان
منم شاه دیوان همه سر به سر ز تخم کیوشان با زور و فر
سخن سر به گوش دل بشنو قول عطار را به جان بنیوش
تا ندانندم که از عشق که مجنونم چنین هر پریوش را به مهر خویش تهمت می‌کنم
می بنیوشم ز رود ساران نغمه می نستانم ز میگساران ساغر
بنده چون شرایط دعا بجای آرد، مرغ قفصی است که رب العالمین آواز وی دوست دارد. عادت خلق چنانست که مرغی بگیرند و او را قفسی سازند و آب و علف معدّ دارند، تا آن مرغ بوقت سحر ببانگ آید، همچنین رب العزة عابدان و عارفان را در وجود آورد و دنیا قفص ایشان ساخت و منافع و مصالح ایشان در دنیا مهیّا کرد و کارهاشان راست کرد، آن گه در محکم تنزیل گفت: «وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ». بنده بعجز خود در وقت سحر می‌زارد، و میخروشد و حق بلطف خود میشنود و می‌نیوشد.
نیوشندهٔ آسمانی سرشت شد از تازه روی چو باغ بهشت
چو شیرین این سخن زیشان نیوشید ز گرمی در جگر خونش بجوشید
این روستا در دهستان دیوشل قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۶۷ نفر (۲۰خانوار) بوده‌است.
دل برد آن پریوش و هر جارود مرا آتش بدل در افتد و بر بوی اوروم