برسم و شیوه بهرام جام می بستان که هست بنده تو صد چو بهمن و بهرام
بالای تو سرو میوه دارست این میوه ازآن شجر توان خواست
چه باشد سر یوم حشر رحمن مگر بیرون بود از حشر انسان
ز عالی همت و جسم همایون دو عالم را دو سالارست و سرور
هنوزم با نهال قامتش باقیست پیوندی که هرجا دیدم او را جلوهگر چون بید لرزیدم
با تو دل در بهشت جاویدست بی تو جان یوسفیست زندانی
مانعش از آب آن دیوار بود از پی آب او چو ماهی زار بود
ماه شبستان تو مورچهٔ وتخت جم وصل تو و جان ما یوسف و سیم دغل