یهو

معنی کلمه یهو در لغت نامه دهخدا

یهو. [ی ِ هَُ ] ( ق ) ( اصطلاح عامیانه ) مخفف یک هو. در تداول عامه ، یک دفعه. ناگهان. ناگاه. ( از یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه یهو در فرهنگ فارسی

مخفف یک هو در تداول عامه : یک دفعه ناگهان

معنی کلمه یهو در دانشنامه آزاد فارسی

یَهو (ح ۸۴۲ـ۸۱۵ پ م)(Jehu)
(یا: ییهو) شاه اسرائیل. طغیانی را علیه خاندان آحاببه نتیجه رساند و موجب مرگ الیصابات شد.

جملاتی از کاربرد کلمه یهو

ز ناگه زین خیالش خواب بربود نبود آن خواب بل بیهوشیی بود
به هر وقت در وقت مجلس ادب نگهدار و بیهوده مگشای لب
بیش از ۸۵۰ هزار نفر از یهودیان در اردوگاه مرگ تربلینکا در طول جنگ جهانی دوم به دست نازی‌ها کشته شدند. که از این تعداد، حدود نیم میلیون نفر، از یهودیان اهل لهستان بودند.
در آئین یهود برای طلاق، زن باید از شوهر خود طلاق را تقاضا کند و توافق او را بدست آورد.
تو باش چنین و طعنه می‌زن بر من من کافر و من یهود و من نصرانی
ای مربی حیات ابدم دولت تو بی رضای تو همه طاعت من بیهوده
ای همه چون معصیت آلودگی عمر تو آلایش بیهودگی
علایق تحقیقاتی او مرتبط با تلمود و ادبیات یهودیت خاخامی در تمام دوره‌ها و ژانرها متمرکز بود. او دربارهٔ ارتباط جامعه یهودیان بابلی در دوران تلمودی با فرهنگ و ادیان ایرانی میانه تحقیق می‌کرد.
وی در یک خانواده یهودی (کلیمی) متولد شد و چهار ساله بود که خانواده او به محله نارمک تهران نقل مکان کرد. پدر او در تهران صاحب یک مغازه پارچه فروشی بود. لاریان دانش‌آموخته مهندسی عمران از دانشگاه ایالتی کالیفرنیا است.
مول اغلب به عنوان شاهد متخصص در دادگاه خدمت می‌کرد، به ویژه در پرونده‌های مربوط به جرایم جنسی. او تا سال ۱۹۳۸ مشغول به کار بود تا اینکه دولت ناسیونال سوسیالیست در آلمان مجوز پزشکی او را به دلیل تبار یهودی اش لغو کرد.
به‌احتمال بسیار، تنها روش تنبیه بدنی در دین یهود مالکُت یا شلاق‌زدن است.
من نخواهم مرد و او بیهوده زحمت می کشد لذتی کاین زخم دارد، صید او جان چون دهد
بدو گفت عبداله دین پرست بدار از سخن های بیهوده دست
مگر این باده همه داروی بیهوشی بود که من لجه‌کش از یک دو سه جام افتادم
در واقعه الله‌داد (مسلمان‌سازی اجباری یهودیان مشهد) که در دوره سلطنت محمدشاه قاجار انجام شد، ۲۸ تن از یهودیان، کشته شده و شمار دیگری نیز زخمی شدند.
سخن ناگفته بنشستی خرابت من کبابت من ز جام حسن می نوشیده بیهوش آمدی رفتی
دوم آن که خاموش نباشد که آن سیرت عجم است، لکن سخنهای خوش بگوید چون حکایات پارسایان و کلمات حکمت، ولکن بیهوده نگوید.