یمینه

معنی کلمه یمینه در لغت نامه دهخدا

یمینه. [ ی َ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) معده. ( ناظم الاطباء ). معده را گویند که محل طبخ طعام است در شکم.( برهان ). معده را گویند که جای نضج و طبخ طعام است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).

معنی کلمه یمینه در فرهنگ فارسی

معده معده را گویند که محل طبخ طعام است در شکم

جملاتی از کاربرد کلمه یمینه

وَ ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ ای ردّ علیک من الکفّار بان تسبی فتملک مثل صفیة بنت حیی بن اخطب و جویریة بنت الحارث المصطلقیة و قد کانت ماریة ممّا ملکت یمینه فولدت له ابرهیم. و الفی‌ء، اسم لکلّ فائدة تفی‌ء الی الامیر من اهل الحرب.
تو را زیبد آن کاویانی درفش که سیمینه ساقی و زرینه کفش
آن گه هارون را دید فاخذ شعره بیمینه و لحیته بشماله غضبا و انکارا علیه.
مرد و زن زیبا رخ و سیمینه‌تن زن چو مردان‌ساده‌ومردان‌چو زن
همان دم برآورد البرز جوش گرفتش دو گوش گلیمینه گوش
دقت الباب و استزارت سجیرا قینه فی یمینها شمس راح
و روی ان النبی (ص) قال: «یعرض الناس یوم القیامة ثلاث عرضات، فأما عرضتان فجدال و معاذیر، و اما العرضة الثالثة فعند ذلک نظائر الصحف فی الایدی، فآخذ بیمینه و آخذ بشماله».