یله

معنی کلمه یله در لغت نامه دهخدا

یله. [ ی َل َ / ل ِ ] ( ص ) رهاکرده شده. ( ناظم الاطباء ). رهاکرده ، چنانکه گویند اسب را یله کرد؛ یعنی سر داد و رها کرد. ( برهان ). رها. ( فرهنگ جهانگیری ). رهاکرده و مطلق العنان. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). به معنی رهاکرده باشد یعنی سرگذار. ( فرهنگ اوبهی ). سرداده. متخلص. آزاد. مطلق. رها. در صیغه طلاق فارسی گویند: زوجه موکل من ازقید زوجیت یله و رها. ( یادداشت مؤلف ) :
بر راغشان نیستان وغیش
یله شیر هر سو ز اندازه بیش.اسدی.- شیر یله ؛ شیر آزاد و رهاشده :
منم آن پیل ژیان و منم آن شیر یله
نام من بهرام گور و کنیتم بوجبله.( منسوب به بهرام گور ).بدو داد یک دست از آن لشکرش
که شیر یله نامدی هم برش.دقیقی.بدان گاه شیر یله سیر بود
غلام از بر و شیر در زیر بود.فردوسی.همان گیل مردم چو شیر یله
ابا طوق زرین و مشکین کله.فردوسی.که من زین سرافراز شیر یله
سوی پهلوان آمدم با گله.فردوسی.نتوان جست خلافش به سلاح و به سپاه
زانکه نندیشد شیر یله از یشک گراز.فرخی.چنین هریکی همچو شیر یله
همی رفت وشد تا به شهر کله.اسدی.- هزبر یله ؛ شیر یله. شیر آزاد و رهاکرده شده :
که آمد به نزدیک او کاکله
ابا لشکری چون هزبر یله.فردوسی.- هیون یله ؛ جانور رهاشده و آزاد. شتر جماز رهاکرده :
شترمرغ دیدند جایی گله
دوان هریکی چون هیونی یله.فردوسی.- یله آمدن ؛ فروآمدن و پایین آمدن. ( ناظم الاطباء ).
- یله گردیدن ( گشتن ) ؛ آزاد گذاشته شدن. رها شدن. آزاد گردیدن. رها گشتن :
که گوری پدید آمد اندر گله
چو دیوی که از بند گردد یله.اسدی.- || از دست شدن. ( یادداشت مؤلف ) :
همی آمد افزونی اندر گله
بدان سان که گشتی شمارش یله.شمسی ( یوسف و زلیخا ).- || خوابیدن و افتادن. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) :
همی اسب بر اسب خوردی ز گرد
هم اسب اوفتادی هم از اسب مرد
چو دو پاره کوه از زلزله
خورد بر هم و هر دو گردد یله.رضاقلیخان هدایت.- یله ماندن ؛ بر جای ماندن :
لبت خامش و جان به چندین گله

معنی کلمه یله در فرهنگ معین

(یَ لَ یا لِ ) (ص . ) ۱ - رها، ول . ۲ - آزاد. ۳ - هرزه ، بیهوده . ۴ - تنها، منفرد. ۵ - کج .

معنی کلمه یله در فرهنگ عمید

رها، آزاد، ول، ول شده.
* یله کردن: (مصدر متعدی ) واگذاشتن، رها کردن: گله کرد باید به گیتی یله / تو را چون نباشد ز گیتی گله (فردوسی: ۲/۳۱۸ ).

معنی کلمه یله در فرهنگ فارسی

رها، آزاد، ول، ول کرده شده ، یله کردن:واگذاشتن
(صفت ) ۱- رها ول . ۲- آزاد. ۳- هرزه بیهوده . ۴ - تنها منفرد. ۵ - کج . یا یلهدادن. لم دادن تکیهدادن به چیزی به نحوی که بدن درحال استراحت کامل قرارگیرد و تمام سنگینی و تعادل بدن روی چیزها که بدان تکیه دادهاند قرار گیرد.

معنی کلمه یله در ویکی واژه

رها، ول.
آزاد.
هرزه، بیهوده.
تنها، منفرد.
ک

جملاتی از کاربرد کلمه یله

گویم به شاخ خشک نگه ‌کن که ابر آزار در حیلهٔ طراوتش از فیض عام‌ گیرد
اشک و آه من کسی حیله داند پیش تو خود تو دانی جان من کز حیله رویم زرد نیست
با حمله قضا نرانی از خویش با حیله ره فلک نبندی
این آن غزل مرشد روم است که فرمود ما پیله عشقیم که بی برگ جهانیم
مستور و مست جمله چو از یک قبیله‌اند ما دل به عشوهٔ که دهیم اختیار چیست
چون فتیله چراغ داغ توراست شعله زن مغز استخوان همه
گویم آن در خزانهای ازل بود موزون طویلهای لال
از بر حق می‌رسد تفضیلها باز هم از حق رسد تبدیلها
بحث عقلست این چه عقل آن حیله‌گر تا ضعیفی ره برد آنجا مگر
به یک قبیله بود خصم با وی از چه عجب که هست خویشی نزدیک نشئه را به خمار