یلمان

معنی کلمه یلمان در لغت نامه دهخدا

یلمان. [ ی َ ] ( اِ ) ضرب شمشیر. ( ناظم الاطباء ). خواباندن تیغ. ( آنندراج ) :
سینه ماهی و پشت گاو درهم داشت راه
تیغ را تا دست اوایما به یلمان کرده بود.ملاوحشی ( از آنندراج ).ز گرد سپاهم فلک در نقاب
ز یلمان تیغم یلان در حساب.حاجی محمدجان قدسی ( از آنندراج ).

معنی کلمه یلمان در فرهنگ معین

(یَ ) (اِ. ) ۱ - لبة تیغ . ۲ - ضرب شمشیر.

معنی کلمه یلمان در فرهنگ عمید

۱. قسمت برندۀ تیغ، لبۀ تیغ.
۲. ضرب شمشیر.

معنی کلمه یلمان در فرهنگ فارسی

ضرب شمشیر خواباندن تیغ

معنی کلمه یلمان در ویکی واژه

لبة تیغ.
ضرب شمشیر.

جملاتی از کاربرد کلمه یلمان

این روستا در دهستان دیلمان قرار دارد و بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۴۷۹ نفر (۱۶۹خانوار) بوده‌است.
این روستا در دهستان دیلمان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۴ نفر (۷خانوار) بوده‌است.
و عن عبد الرحمن البیلمانی قال لیعطی الرجل منکم غرفة من لؤلؤ فیها سبعون غرفة فی کل غرفة زوجة من الحور العین ینظر فی وجه کل واحدة منهن فیری وجهه فی وجهها و تری هی وجهها فی وجهه من الحسن، مکتوب فی نحر کل واحدة منهن انت حبّی و انا حبّک بیاضهن کبیاض المرجان و صفاؤهن کصفاء الیاقوت.
و اگر از نژاد محمود و مسعود پادشاه محتشم و قاهر نشست، هیچ عجب نیست که یعقوب لیث پسر روی‌گری‌ بود، و بوشجاع عضد الدّولة و الدّین‌ پسر بوالحسن بویه بود که سرکشیده‌ پیش سامانیان آمد از میان دیلمان و از سرکشی بنفس و همّت و تقدیر ایزدی، جلّت عظمته‌، ملک یافت، آنگه پسرش عضد بهمّت و نفس قویتر آمد از پدر و خویشاوندان و آن کرد و آن نمود که در کتاب تاجی‌ بواسحق صابی برانده- است. و اخبار بومسلم‌ صاحب دعوت عباسیان و طاهر ذو الیمینین‌ و نصر احمد از سامانیان بسیار خوانند. و ایزد، جلّ و علا، گفته است و هو اصدق القائلین‌، در شأن طالوت‌ : و زاده بسطة فی العلم و الجسم‌ - و هر کجا عنایت آفریدگار، جلّ جلاله، آمد، همه هنرها و بزرگیها ظاهر کرد و از خاکستر آتشی فروزان کرد.
چوشانه پنجۀ قهرتوشان برهم زند،ورچه سپاه خصم ازانبوهی چوموی دیلمان گردد
چو دیلمان زره پوش شاه مژگانش بتیر و زوبین بر پیل ساخته خنکال
و شغل درگاه همه بر حاجب غازی میرفت که سپاه‌سالار بود و ولایت بلخ و سمنگان‌ او داشت. و کدخدایش‌ سعید صرّاف در نهان بر وی مشرف‌ بود که هر چه کردی پوشیده بازنمودی‌ . و هر روزی بدرگاه آمدی بخدمت، قریب سی سپر بزر و سیم‌، دیلمان‌ و سپرکشان‌ در پیش او می‌کشیدند و چند حاجب با کلاه سیاه و با کمربند در پیش و غلامی سی در قفا، چنانکه هر کسی بنوعی از انواع چیزی داشتی‌ .
از آن دیلمان کشته شد شش هزار چودریای خون شد همه کارزار
أخبار أئمة الزیدیة فی طبرستان و دیلمان و جیلان کتابی است به ویراستاری ویلفرد مادلونگ دربارهٔ تاریخ خاندان‌های حکومتگر زیدی شمال ایران در گیلان و مازندران و دیلمان. این کتاب در سال ۱۹۸۷ در مرکز آلمانی مطالعات شرقی در بیروت، فرانتز اشتاینر منتشر شده‌است.
خود نگفت آن کودن مادر فلان می خرد کی بوق را در دیلمان
باد هم گفت ای سیلمان کژ مرو ور روی کژ از کژم خشمین مشو
زمین دیلمان جاییست محکم بدو در، لشکری از گیل و دیلم
حسام قهر او را مرگ روز کین بگنجاند جهان اندر جهان جان در میان قبضه و یلمان