یطاق
معنی کلمه یطاق در فرهنگ معین
معنی کلمه یطاق در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه یطاق
طاقت نیروی بازویش کجا دارد دلم زانکه دل بیطاقت و نیروی او بی انتهاست
چون جرس شد سینه صدچاک من زندان او ناله بیطاقت من تا به محمل راه برد
بغیر از خامه کز بیطاقتی گرد سخن گردد کجا گرد سر پروانه شمع انجمن گردد؟
فغانی می شدم بیطاقت از نظاره ی رویش ولیکن عزت او مانع آه و فغانم بود
چون نباشد قوتی پرهیز به در فرار لا یطاق آسان بجه
مادر فرزند چون آن حال دید سخت بیطاقت شد وعقلش پرید
کی ببینم من رخ آن سیمساق هین مکن تکلیف ما لیس یطاق
بیطاقتی من زحد افزون شد و ترسم بسیار جفاهای توناکرده بماند
نیست غافل معنی آسایش از بیطاقتان درکمینکاروان خفتهست منزل سر به راه
واذکرن ذکری احادیث الفراق ان ذکر البعد مما لا یطاق