یربوع

معنی کلمه یربوع در لغت نامه دهخدا

یربوع. [ ی َ ] ( ع اِ ) موش دوپای. موش صحرایی. موش دشتی. کلاکموش است. ( یادداشت مؤلف ). کلاکموش. موش دشتی. ( ناظم الاطباء ). ج ، یرابیع. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). موش دشتی. ( اختیارات بدیعی ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ) ( از تحفه حکیم مؤمن ). و رجوع به موش دشتی و کلاکموش شود. || گوشت پشت ، یا آن به ضم است [ یعنی یُربوع ]. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گوشت پشت مردم. ج ، یرابیع. ( مهذب الاسماء ).
یربوع. [ ی َ] ( اِخ ) ابن حنظلةبن مالک ، پدر قبیله ای از تمیم و از آن قبیله است متمم بن نویره صحابی. ( منتهی الارب ).
یربوع. [ ی َ ] ( اِخ ) ابن قیظ، پدر بطنی است از مرة و از آن بطن است حارث بن ظالم مری. ( از منتهی الارب ).

معنی کلمه یربوع در فرهنگ عمید

= کلاکموش

معنی کلمه یربوع در فرهنگ فارسی

موش دو پای موش صحرایی

جملاتی از کاربرد کلمه یربوع

بری ست پر حر ای عجب دوزخ صفت ذات اللهب بر ریگ او یربوع و ضب افتاده چون ماهی طپان
تنگ چشمان قحط سالی جوع صیدشان ضب شکارشان یربوع
و بدان که صید دو است: یکی صید بحر، دیگر صید بر. هر چه صید بحر است خوردن آن همه حلال است، و گرفتن آن محرم را رواست، و آنچه صید برّ است، آنچه گوشت آن حرام است کشتن آن حلال است مگر یربوع، و هر چه گوشت آن حلالست صید کردن آن حرام است.