یخ کردن

معنی کلمه یخ کردن در لغت نامه دهخدا

یخ کردن. [ ی َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نیک سرد شدن. ( ناظم الاطباء ). یخ بستن. بسته شدن آب و موج و مانند آن. ( از آنندراج ) :
شود افسرده صاف دل ز سکون
آب یخ می کند چو استاده ست.شفیع اثر ( از آنندراج ). || سرد شدن. گرمی از دست دادن : نهار یخ کرد. غذا یخ کرد. ( یادداشت مؤلف ). || در تداول عامه ، چاییدن. از دست دادن حرارت طبیعی. نفوذ کردن سرما در اندامی : پاها و دستهایم یخ کرد. || بی رونق شدن.
- بازار کسی یخ کردن ؛ سرد شدن بازار او. از رونق افتادن بازار وی. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه یخ کردن در فرهنگ معین

( ~ . کَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - بسیار سرد شدن . ۲ - (عا. ) کنایه از: بسیار متعجب شدن . ۳ - وا رفتن ، دمغ شدن .

معنی کلمه یخ کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- بسیارسرد شدن . ۲- دچارسرمای سخت گشتن . ۳- سخت متحیر و مبهوت ماندن . ۴ - وارفتن دمغ شدن ناراحت شدن براثر بیمزگی شخص ثالث .یا یخ کردن کسی . گرفتن . ۱ - کارااورونق یافتن .یا یخ کردن کسی نگرفتن . ۱ - رونق نیافتن . ۲ - مورد توجه قرارنگرفتن .

معنی کلمه یخ کردن در ویکی واژه

بسیار سرد شدن.
کنایه از: بسیار متعجب شدن.
وا رفتن، دمغ شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه یخ کردن

"وظیفهٔ بزرگی دارد و آن سیخ کردن مو بر اندام بچه هاست"
میخ کردن سکه باشد گرد نامه نقش آن جرمزه میدان سفرع کردن مسافر ره نورد