کلنل

معنی کلمه کلنل در لغت نامه دهخدا

کلنل. [ ک ُ ل ُ ن ِ ] ( فرانسوی ، اِ ) کلونل. صاحب منصبی که بریک هنگ فرماندهی کند. سرهنگ. ( فرهنگ فارسی معین ).

معنی کلمه کلنل در فرهنگ معین

(کُ لُ نِ ) [ فر. ] (ص . اِ. ) سرهنگ .

معنی کلمه کلنل در فرهنگ عمید

سرهنگ.

معنی کلمه کلنل در فرهنگ فارسی

سرهنگ
( صفت اسم ) صاحبمنصبی که بر یک هنگ فرماندهی کند سرهنگ .

جملاتی از کاربرد کلمه کلنل

تدارک سفر مرگ دید عارف و گفت در این سفر کلنل چشم‌انتظار من است
۳۸-ییت، کلنل چارلزادوارد، (۱۳۶۵)، سفرنامه سیستان و خراسان، ترجمه قدرت‌الله روشنی زعفرانلو – مهرداد رهبری، چاپ اول، انتشارات یزدان.
پس از شهادت کلنل گمان مبر عارف سکون گرفته و در یک مقر مکان گیرد
«کلنل بیلدر و آقای تئماس کلابر جعبهٔ انفیه را ردوبدل کردند و به شدت شبیه دو جفت الکساندر سلکرک – پادشاه هر آنچه دیده می‌شود، شدند.» این هم چنین اشاره‌ای به شعر ویلیام کوپر دارد.