کشور

کشور

معنی کلمه کشور در لغت نامه دهخدا

کشور. [ ک ِش ْ وَ ] ( اِ ) ترجمه اقلیم است که یک حصه از هفت حصه ربع مسکون باشد چنانکه گویند کشور اول و کشور دوم یعنی اقلیم اول و اقلیم دوم و هر کشوری به کوکبی تعلق دارد: کشور اول که اقلیم اول باشد به زحل و آن هندوستان است. دوم به مشتری و آن چین و ختاست. سوم به مریخ و آن ترکستان باشد. چهارم به آفتاب و آن عراق و خراسان است. پنجم به زهره و آن ماوراءالنهر است. ششم به عطاردکه روم باشد. هفتم به قمر که آن اقصای بلاد شمال است. ( برهان ). کشخر. اقلیم. ( ناظم الاطباء ) :
در کشور توران و به غزنین و عراقین
چون خواستی آوازه فتح وظفر خویش.معزی.- شش کشور ؛ شش اقلیم از هفت اقلیم ربع مسکون :
تاکشوری در آب و در آتش نهفت خاک
شش کشور از وفات تو برما گریسته.خاقانی.- کشور پنجم ؛ ماوراءالنهر :
ملک الملک کشور پنجم
قامع اوج اختر پنجم.خاقانی.نظام کشور پنجم اجل رضی الدین
رضای ثانی ابونصر بوتراب رکاب.خاقانی.ای مرزبان کشور پنجم که درگهت
هفتم سپهر ما نه که هشتم جنان ماست.خاقانی.تاجدار کشور پنجم که هست
کیقبادخاندان مملکت.خاقانی.- کشور چارم ؛ عراق و خراسان :
ای خواجه زمین و درت هفتم آسمان
در سایه تو کشور چارم نکوتر است.خاقانی.- کشورهفتم ؛ اقلیم هفتم که کشور هندوستان است : اوج کیوان هفتم آسمان کرد تا به هفتم کشور زمین هنوز از او مسعود شوند. ( راحة الصدور ).
- هفت کشور ؛ هفت اقلیم. هفت حصه ربع مسکون :
هم از هفت کشور بر او بر نشان
ز دهقان و از رزم گردنکشان.فردوسی.جلالش برنگیرد هفت کشور
سپاهش بر نتابد هفت گردون.عنصری.گرفت از ماه فروردین جهان فر
چو فردوسی برین شد هفت کشور.عنصری.ز بانگ بوق و هول کوس هزمان
درافتد زلزله در هفت کشور.عنصری.خرد را اتفاق آن است با توفیق یزدانی
که فرمان می دهند او را برآن هر هفت کشورها.منوچهری.بنا چون بی خداوندی نباشد
نباشد بی خدائی هفت کشور.ناصرخسرو.مرا داد دهقانی این جزیره
برحمت خداوند هرهفت کشور.ناصرخسرو.

معنی کلمه کشور در فرهنگ معین

(کِ وَ ) (اِ. ) مملکت .

معنی کلمه کشور در فرهنگ عمید

سرزمینی پهناور شامل چند استان یا ایالت که مردم آن مطیع یک دولت باشند، اقلیم، مملکت.

معنی کلمه کشور در فرهنگ فارسی

یکی از دهستانهای بخش پاپی شهرستان خرم آباد واقع در جنوب باختری بخش کوهستانی و معتدل دارای ۲۹ آبادی و ۱۲٠٠ تن سکنه .
سرزمین پهناورکه شامل چنداستان باشدومردم آن مطیع یک دولت باشند، اقلیم، مملکت
ترجمه اقلیم است که یک حصه از هفت حصه ربع مسکون باشد. چنانکه گویند کشور اول و کشور دوم یعنی اقلیم اول و اقلیم دوم و هر کشوری بکوکبی تعلق دارد کشور اول که اقلیم اول باشد بزحل و آن هندوستان است دوم بمشتری و آن چین و ختاست سوم بمریخ و آن ترکستان باشد چهارم ب آفتاب و آن عراق و خراسان است . پنجم بزهره و آن ماورائ النهر است ششم بعطارد که روم باشد. هفتم بقمر که آن اقصای بلاد شمال است . کشخر . اقلیم

معنی کلمه کشور در فرهنگ اسم ها

اسم: کشور (دختر) (فارسی)
معنی: سرزمینی دارای مرزهای مشخص

معنی کلمه کشور در فرهنگستان زبان و ادب

{State , country} [جغرافیای سیاسی] محدودۀ سرزمینی یک حکومت با مرزهای تعریف شده و مشخص

معنی کلمه کشور در دانشنامه عمومی

کِشوَر در تقسیمات جهانی، محدوده ای از کره زمین است که در آن یک ملت زندگی می کنند و آن کشور نیز در سازمان ملل متحد مورد شناسایی قرار گرفته است و توسط کشورهای عضو به رسمیت شناخته بشود. کشورها به وسیله مرزهای بین المللی از یکدیگر تفکیک می گردند و غالباً دارای یک حکومت مرکزی هستند. کشورها در تقسیم بندی های کوچک تر به استان یا ایالت، مرکز استان، شهرستان، مرکز شهرستان، شهر، بخش، مرکز بخش، دهستان، مرکز دهستان و روستا تقسیم می شوند. برخی کشورها در استان ها یا ایالت هایشان دارای حکومت یا فرمانداری مستقل هستند که اصطلاحاً به آنها حکومت خودمختار، ایالت خودگردان یا فرمانداری ایالتی گفته می شود. [ نیازمند منبع]
پذیرش اعضای جدید در سازمان ملل متحد نیاز به تصویب مجمع عمومی دارد و عضویت در سازمان ملل از سال ۱۹۹۱ به بعد مختص کشورهای مستقل است.
• کشور جزیره ای
• کشور مجمع الجزایری
• کشور محصور در خشکی
هیچ کشوری تنها یک کالا تولید و مصرف نمی کند. هر کشوری مجموعه ای از کالاهای تولیدی و مصرفی دارد. بسیاری از کشورها دارای واحد پول ملی هستند، برخی نیز واحد پول یک کشور دیگر را به عنوان واحد پولی کشور خود جایگزین کرده اند. کشورهای عضو اتحادیه اروپا نیز واحد پول مشترک خود را دارند. [ نیازمند منبع]

معنی کلمه کشور در دانشنامه آزاد فارسی

محدوده ای از کرۀ زمین که در آن یک ملت زندگی می کنند و نام آن در سازمان ملل متحد به ثبت رسیده است. کشورها با مرزهای بین المللی از یکدیگر جدا می شوند و اغلب یک حکومت مرکزی دارند. بعضی از کشورها در استان ها یا ایالت های خود حکومت یا فرمانداری مستقل دارند که اصطلاحاً به آن ها حکومت خودمختار، ایالت خودگردان، یا فرمانداری ایالتی گفته می شود. اصولاً ملاک به رسمیت شناختن یک کشور عضویت آن در سازمان ملل متحد است. امروزه فقط واتیکان، که عضویت در سازمان مزبور را نپذیرفته است، و چین ملی (تایوان) که عضویتش بعد از عضویت جمهوری خلق چین لغو شد، عضو سازمان ملل متحد نیستند. کشورها از نظر موقعیت و شرایط اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی به گروه های مختلفی تقسیم می شوند که برخی از آن ها عبارت اند از کشورهای تازه صنعتی شده (NIC)، کشورهای کمتر توسعه یافته (LDC)، و کشورهای صنعتی پیشرفته. امروزه ۱۹۶ کشور در جهان وجود دارد که فهرست آن ها در جدول زیر آمده است.

معنی کلمه کشور در ویکی واژه

(سیاسی): سرزمینی با مرزهای مشخص، پایتخت و تشکیلات سیاسی خاص معمولا بر مبنای قانون اساسی؛ منطقه‌ای فیزیکی یا مجازی که مجموعه‌ای از مردم با انتخاب عده‌ای از بین خودشان دولتی تشکیل داده و زندگی اجتماعی خود را برای رسیدن به مدینه فاضله ساماندهی و نظام دهی میکنند. مملکت.

جملاتی از کاربرد کلمه کشور

صد کلیدت گاه نگشاید دری گه گشاید بی کلیدت کشوری
چون مهر سفر به هفت کشور کردم رو زان تا شب ز خاک بستر کردم
دانش و دین چون درکشور زنند لشکر شیطان در دیگر زنند
ملک‌ کشورگشا بادا و هر روز به دیگر ملک دارد نصب اَعلام
که از ما دو فرزند کشور کراست به شاهی و این تخت و افسرکراست
دگر باره برت افتاد بر پای که ای مسند نشین کشور آرای!
سپه را درم داد و دینار داد همان کشور و مرز بسیار داد
بی‌خبر کز بیم تیغ کیقباد نامور اندرین کشور نتاند زیست هر بی‌پا و سر
یعنی علاء دولت و دین آفتاب ملک کاندر پناه سایه او هفت کشورست
به هفت کشور خشمت رسید و نظم آری جدا که دید خود از هفت کشور آتش و آب