ژمی

معنی کلمه ژمی در ویکی واژه

زمستان

جملاتی از کاربرد کلمه ژمی

کلیله گفت: اگر گاو را هلاک توانی کرد چنانکه رنج آن بشیر بازنگردد وجهی دارد و در احکام خرد تاویلی یافته شود، و اگر بی ازانچه مضرتی بدو پیوندد دست ندهد زینهار تا آسیب بران نزنی، چه هیچ خردمند برای آسایش خویش رنج مخدوم اختیار نکند. سخن بر این کلمه بآخر رسانیدند و دمنه از زیارت شیر تقاعد نمود، تا روزی فرصت جست و در خلا پیش او رفت چون دژمی. شیر گفت: روزهاست که ندیده ام، خیر هست؟ گفت: خیر باشد. از جای بشد. بپرسید که: چیزی حادث شده است؟ گفت: آزی. فرمود که: بازگوی. گفت: در حال فراغ و خلا راست آید. گفت: این ساعت وقت است. زودتر باید باز نمود که مهمات تاخیر برندارد، و خردمند مقبل کار امروز بفردا نیفگند. دمنه گفت: هر سخن که از سماع آن شنونده را کراهیت آید بر ادای آن دلیری نتوان کرد مگر که بعقل و تمییز شنونده ثقتی تمام باشد، خاصه که منافع و فواید آن بدو بازگردد. چه گوینده را دران ورای گزارد حقوق تربیت و تقریر لوازم مناصحت فایده ای دیگر نتواند بود. و اگر از تبعت آن بسلامت بجهد کار تمام بل فتح با نام باشد. و رخصت این اقدام نمودن بدان می‌توان یافت که ملک بفضیلت رای و مزیت خرد از ملوک مستثنی است، و هراینه در استماع آن تمییز ملکانه در میان خواهد بود. و نیز پوشیده نخواهد ماند که سخن من از محض شفقت و امانت رود، و از غرض و ریبت منزه باشد. چه گفته اند: الرائد لایکذب اهله. و بقای کافه وحوش بدوام عمر ملک باز بسته است. و خردمند و حلال زاده را چاره نباشد از گزارد حق و تقریر صدق، چه هر که برپادشاه نصیحتی بپوشاند، و، ناتوانی از طبیب پنهان دارد، و اظهار درویشی و فاقه بر دوستان جایز نبیند. خود را خیانت کرده باشد.
زو بود مرا خرمی از تو دژمی او نای نشاط بود و تو نای غمی
و دو قباله نبشته بودند همه اسباب و ضیاع‌ حسنک را بجمله از جهت سلطان، و یک یک ضیاع را نام بر وی خواندند و وی اقرار کرد بفروختن آن بطوع‌ و رغبت، و آن سیم که معین کرده بودند، بستد، و آن کسان گواهی نبشتند، و حاکم‌ سجل کرد در مجلس‌ و دیگر قضاة نیز، علی الرّسم فی امثالها . چون ازین فارغ شدند، حسنک را گفتند: باز باید گشت. و وی روی بخواجه کرد و گفت «زندگانی خواجه بزرگ دراز باد، بروزگار سلطان محمود بفرمان وی در باب خواجه ژاژمی‌خاییدم‌ که همه خطا بود، از فرمان برداری چه چاره، به ستم‌ وزارت مرا دادند و نه جای من بود؛ بباب خواجه هیچ قصدی نکردم و کسان خواجه را نواخته داشتم‌ » پس گفت: «من‌ خطا کرده‌ام و مستوجب‌ هر عقوبت هستم که خداوند فرماید و لکن خداوند کریم مرا فرونگذارد، و دل از جان برداشته‌ام، از عیال و فرزندان اندیشه باید داشت، و خواجه مرا بحل کند » و بگریست. حاضران را بر وی رحمت آمد. و خواجه آب در چشم آورد و گفت «از من بحلی و چنین نومید نباید بود که بهبود ممکن باشد و من اندیشیدم و پذیرفتم از خدای‌، عزّوجلّ، اگر قضائی است بر سر وی، قوم او را تیمار دارم.»
الکساندر کوژمیاچنکو (اوکراینی: Кожем'яченко Олександр Вікторович؛ زادهٔ ۲۹ دسامبر ۱۹۷۸) بازیکن فوتبال اهل اوکراین است.
از بر شامل او ابر است با دژمی وز بحر کامل او بحر است با خجلی
بجای نور بد اندر روان من دژمی بجای مغز بد اندر دماغ من اخگر