پاشنده
معنی کلمه پاشنده در فرهنگ عمید
معنی کلمه پاشنده در فرهنگ فارسی
پراکنده افشاننده
معنی کلمه پاشنده در فرهنگستان زبان و ادب
جملاتی از کاربرد کلمه پاشنده
نریمان زد اندر میان دو صف به کف گرز و از خشم پاشنده کف
در خجلت است از دل بخشندهات محیط در شرمساری از کف پاشندهات سحاب
همی تا باد و ابر تیر وینسان شاخساران را کند پاشنده دینار و بر پوشنده در دیبا
بر فضل توست تکیهٔ امید او از آنک پاشندهٔ عطائی و پوشندهٔ خطا
هر یکی را که تو پاشنده قومش دانی بر سر دانه کشیدست بدستان دامی
هر خطا و هر عطا کاندر خیال آرد خرد همتش بر دوستان پوشنده و پاشنده باد
گهی پاشنده بر کُهسار، کافور گهی بارنده در گلزار، گوهر
فصلی خوانم از دنیای فریبنده بیک دست شکر پاشنده و بدیگر دست زهر کشنده . گروهی را بمحنت آزموده و گروهی را پیراهن نعمت پوشانیده تا خردمندان را مقرّر گردد که دل نهادن بر نعمت دنیا محال است و متنبّی گوید، شعر:
پیش از این بجای این افشانه از بشکههای بزرگ یورتان استفاده میکردند؛ که امکان خشک شدن محصول در شاتر (وسیله پاشنده یورتان) وجود داشت.