هیونان
جملاتی از کاربرد کلمه هیونان
هیونان چو گشتند یکسر قطار سرکاروان خواهر شهریار
وزان سنگ چندانکه آید بهدست برندش به پشت هیونان مست
سوار هیونان چو باز آمدند به نزد تهمتن فراز آمدند
سپهبد هیونان سرکش هزار به صندوق ها کرد از آن نقره بار
نگه کرد خسرو بران بستگان هیونان و پیلان و آن خستگان
هیونان بسیار و افگندنی ز پوشیدنی هم ز گستردنی
جهاز هیونان به هم بر نهاد به بالای آن بر شد و لب گشاد
بتاراج داد آن همه خواسته هیونان واسبان آراسته
ز گرد آن هیونان چو پولاد عبیر و مشک، هر سو می برد باد؟
ز صحرا غنیمت برآورده کوه ز گوهر کشیدن هیونان ستوه