هاشم

معنی کلمه هاشم در لغت نامه دهخدا

هاشم. [ ش ِ ] ( ع ص ) آنکه نان در اشکنه خرد میکند. ( ناظم الاطباء ). هشم الترید لقومه ؛ فهو هاشم. ( اقرب الموارد ). || کوه نرم. ( یادداشت مؤلف ). || دوشنده شیر. ( یادداشت مؤلف ). ج ، هُشُم.
هاشم. [ ش ِ ] ( اِخ ) پدر برخی از سی نفر شجاعان داود بود. ( قاموس کتاب مقدس ).
هاشم. [ ش ِ ]( اِخ ) آچین. پادشاه نشین غیرمستقل قدیم کشور سوماتراکه سابقاً در دست دولت هلند بوده است. دارای معادن و مواد نباتی ذیقیمت است. جمعیت آن 710000 تن و پایتخت آن کوتاراجا میباشد.
هاشم. [ ش ِ ] ( اِخ ) از اطبای قرن سوم هجری در مصر و طبیب دربار احمدبن طولون اولین امیر سلسله بنی طولون مصر بود. وی شاگرد سعیدبن توفیل طبیب مخصوص احمدبن طولون بود و همو وی را به شغل طبابت حرم احمد برگماشت. ( عیون الانباء فی طبقات الاطباء ص 84 ).
هاشم. [ ش ِ ] ( اِخ ) ازرواة است. ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزی ، داستانی از قول وی درباره مرگ عمربن عبدالعزیز خلیفه اموی نقل کرده است. رجوع به سیرة عمربن عبدالعزیز ص 280 شود.
هاشم. [ ش ِ ] ( اِخ ) ( سلطان... ) از حکام تنکابن. وی در سال 910هَ. ق. بعد از کار کیا میرسیّد به حکومت تنکابن رسید. هاشم بر ضد برادر خود سلطان حسن که حکومت «بیه پیش » را غصب کرده بود شورید، ولی شکست یافت و میرحسین بن کارکیا یحیی کیا جانشین او شد. در سال 912 هَ. ق. هاشم کوشش کرد که دوباره حکومت تنکابن را به دست آورد. ولی باز شکست خورد و اسیر شد و به دست وزیر سلطان احمدخان بیه پیش به قتل رسید. سلطان حمزه پسر سلطان هاشم که در تنکابن میزیست در سال 984 هَ. ق. به دست مردم بیه پیش کشته شد و پسر حمزه یعنی کارکیا علی نیز در ضمن شورشی که به سال 1002 هَ. ق. در تنکابن اتفاق افتاد مقتول گشت. ( ترجمه سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 191 ).
هاشم. [ ش ِ ] ( اِخ ) ( سید... ) از سادات مرتضوی هزارجریب منسوب به خانواده جبرئیلی که بین سالهای 934 و 973 هَ. ق. در هزارجریب ( مازندران ) حکومت رانده است. ( ترجمه سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 191 ).
هاشم. [ ش ِ ]( اِخ ) ( میر... ) از وزراء و حکام مازندران در دوره صفویه. ( ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 186 ).
هاشم. [ ش ِ ] ( اِخ ) ( میر... ) از شعرای قرن نهم هجری ، از مردم هرات بود. امیر علیشیر نوائی درباره وی می نویسد که اول کمانگری میکرد و سپس به شغل حمامداری قیام نمود. طبع نیک دارد. و این بیت را از اشعار او آورده :

معنی کلمه هاشم در فرهنگ معین

(ش ِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - دوشندة شیر. ۲ - شکننده . ۳ - آن که نان در اشکنه خرد کند. ۴ - نامی است از نام های مردان .

معنی کلمه هاشم در فرهنگ عمید

شکننده، خردکننده.

معنی کلمه هاشم در فرهنگ فارسی

معروف به میر هاشم دوچی منسوب به محلتی در تبریز بهمین نام ( و. ۱۲۸۹ - مقت. ۱۲ رجب ۱۳۲۷ ه.ق . ) در آغاز جوانی به تحصیل علوم دینی پرداخت و سفری هم به عتبات کرده است . پس از مراجعت در شهر تبریز امامت جماعت داشت . چون انقلاب مشروطیت آغاز گشت جزئ آزادیخواهان در آمد و جزئ متحصنان قنسولخانه انگلیس در ۱۳۲۴ هجری قمری بود . در دوره اول مجلس به نمایندگی انتخاب شد و از وکلای تندرو بود . لیکن سرانجام با محمد علی شاه ارتباط یافت و جزئ مخالفان مشروطیت شد و به تبریز بازگشت و انجمن اسلامیه را تشکیل داد و در جنگهای تبریز از سران مخالف ستار خان بود. پس از پیروزی مشروطه خواهان و خلع محمد علی شاه به مازندران فرار کرد ولی دستگیر شد و سرانجام بدست آزادیخواهان محاکمه و محکوم باعدام گردید.
(اسم ) ۱- آنکه نان دراشکنه خرد کند . ۲- دوشند. شیر. ۳- نامی است ازنامهای مردان . ۴- شکننده : (( بویژه پیر و سالار هاشمی هاشم که هست هاشم اعدا بتیغ خارا دار. ) ) ( قا آنی )

معنی کلمه هاشم در فرهنگ اسم ها

اسم: هاشم (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: hāšem) (فارسی: هاشم) (انگلیسی: hashem)
معنی: خرد کننده، نام یکی از اصحاب پیامبر اسلام ( ص )، ( در قدیم ) شکننده، ( اَعلام ) ) نام ابن عبد مناف از اجداد پیامبر اسلام ( ص ) معروف به هاشم ابن عبد مناف، ) هاشم ( = ابن عتبه ابن ابی وقاص ) : [قرن اول هجری] نام یکی از اصحاب پیامبر اسلام ( ص ) ملقب به مرقال، ) هاشم ابن حکیم: [قرن هجری] ملقب به مقَنَع، پیشوای ایرانی سپید جامگان، از مردم مرو، او رهبری شورشی را بر ضدّ خلیفه ی عباسی بر عهده داشت و گفته شده است که در مقر حکومتش در نخشب، شب هنگام ماهی از یک چاه بیرون می آورد ( ماه نخشب )، که مدتی در افق نمایان بود، وقتی سپاهیان خلیفه بر او پیروز شدند، خود را در خم تیزاب انداخت، ) هاشم: شهرت احمدهاشم [، میلادی] شاعر نمادگرای ترک، که تحت تأثیر نمادگرایان فرانسوی به سرودن شعر پرداخت، از مجموعه شعر اوست: پیاله و ساعتهای ساحل برکه، ( در اعلام ) نام ابن عبد مناف از اجداد پیغمبر اکرم ( ص ) معروف به هاشم بن عبد مناف، هاشم نیز نام یکی از اصحاب حضرت رسول اکرم ( ص ) است، نام جد پیامبر ( ص )

معنی کلمه هاشم در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] هاشم (ابهام زدایی). هاشم ممکن است اسم برای اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • هاشم بن عبد مناف، هاشم بن عبد مناف، بن قُصَیّ بن کِلاب بن مُرَّه، از مردان برجستۀ قریش و جد دوم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)• هاشم بن عتبه، در برخی از منابع به عنوان یکی از اصحاب امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا• هاشم بن سلیمان بحرانی، مفسّر و محدّث و مؤلّف شیعی قرن یازدهم• سید هاشم بحرانی، از علمای بزرگ شیعه و صاحب تفسیر البرهان فی تفسیر القرآن (معروف به تفسیر برهان)• حاج سیدهاشم موسوی حداد، حَدّاد، سیدهاشم موسوی، عارف شیعی قرن چهاردهم، از سلسله عارفان متشرع عتبات عالیات در کربلا و نجف• سید هاشم حسینی طهرانی، از علمای معاصر شیعه• سید هاشم رسولی محلاتی، از نویسندگان و مترجمین معاصر• سید هاشم میردامادی نجف آبادی، از علمای شیعه
...

معنی کلمه هاشم در ویکی واژه

در دنیای باستان احتمالا مدیر شمع‌ها یا مدیر مشعل‌ها، کسی که در ارگ یا دیوان اداری وظیفه پخش و جمع‌آوری وسایل نوردهی در شب‌ها را داشت. هاشم از دو بخش ها - شم تشکیل شده و مفهوم کلی از آن همیشه شمع‌دار است.
دوشنده شیر.
شکننده.
آن که نان در اشکنه خرد کند.
نامی است از نام‌های مردان.
نام پدربزرگ پدر پیامبر اسلام.

جملاتی از کاربرد کلمه هاشم

تویی دشمن شاه آزاده گان کشنده ی همه هاشمی زاده گان
شد معجزه ی هاشمی، آن روز کلامی کامد بنی هاشمیش کاشف و کشاف
ایا هاشمی دوده ی نامور برآرید از تربت پاک سر
از وجودت تا شده عبدالمطلب را نسب ای ز اسمت زنده نام هاشم عبد مناف
جعفر صادق به قول جعفر برمک به جود با هنر هاشمی با کرم برمکی
در زمان خلافت پدرش، حسین در رکابش بود و در جنگ‌های او به‌طور فعال شرکت داشت. حسین در نبرد صِفّین خطبه‌ای برای مردم برای تشویق‌شان به پیکار خواند و در زمان خلافت علی، بعد از حسن مُتِوَلّیِ صَدَقات بود. حسن و حسین، محمدِ حَنَفیّه و عبدالله بن جعفر در میان هاشمیان از نزدیک‌ترین همراهان علی در دوران خلافتش بودند. حسین جزو کسانی از پیروان علی بود که معاویه علی و آنان را در ملأ عام لعنت می‌کرد. در هنگام کشته شدن علی، حسین بنا به روایتی، برای مأموریتی به مدائن رفته بود و با نامهٔ حسن از موضوع اطلاع پیدا کرده و در مراسم خاک‌سپاری علی حضور یافت.
چو هاشمی من و خونِ جگر که ساقیِ دهر میِ مراد به دون همتانِ پست دهد
ششمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ۱۲۸ داوطلب داشت که چهار نفر از آنان یعنی علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، احمد توکلی، عبدالله جاسبی و رجبعلی طاهری تأیید صلاحیت شدند.
در ۵ تیر ۱۳۹۹، حمید رسایی، از اصول‌گرایان عضو جبهه پایداری، با انتشار رشته توئیتی اتهاماتی را علیه علی‌اکبر ناطق نوری مطرح کرد و گفت که او، علی محمد بشارتی، وزیر کشور در دولت دوم هاشمی رفسنجانی، را با «اصرار» خود واداشت تا اکبر طبری را «بدون نیاز به استعلامات رایج از مراکز امنیتی» به «فرمانداری شهرستان نور» منصوب کند. در ادامه او ادعاهایی را دربارهٔ منابع مالی وی برای ساخت «حوزه علمیه امام حسن مجتبی در لواسان و ارتباطش با طبری» مطرح کرده‌است و نوشته که لازم است این «روابط» بررسی شود.
در ۲ تیر ۱۳۶۰ پس از برکناری ابوالحسن بنی‌صدر به همراه محمد علی رجایی و اکبر هاشمی رفسنجانی عضو شورای موقت ریاست جمهوری شد.
و پیش از وی مشایخ بودند، لکن او پیشین کس ایذ، کی اشارت باعبارت آورد درین طریق. و ازین طریق سخن گفت و بسط کرد ذوالنون مصری بود و اول کس که صوفی خواندند بوهاشم بود. و اول خانقاه صوفیان خانقاه رمله بود. و چون جنید پدید آمد در دیگر طبقه این علم را ترتیب نهاد و بسط کرد و کتب ساخت. و چون شبلی٭ پدید آمد در سه دیگر طبقه این علم باسر منبر برد و آشکارا کرد کی جنید گفت: کی ما این علم در سردابها و خانها می‌گفتیم نهان. شبلی آمد آنرا باسر منبر برد و بر خلق بوغست بشنیع.
گفتم که این علاقه به سادات هاشمی نسلاً به نسل ارث مُضَر باشد و معَد
ابن عبدالله عبدالمطلب هاشم عبدالمناف اسال اجب