یسع. [ ی َ س َ ] ( اِخ ) نام پیغمبری است و او یسعبن اخطوب است که شاگرد الیاس ( ع ) بود و پس از او به پیغمبری رسید و به نام ابن العجوز شناخته می شود و آن اسم اعجمی است که «ال » بر سر آن آمده ولی بر امثال آن مانند یعمر و یزید نمی آید مگربه ضرورت شعر. و با دو لام به صورت للیسع خوانده شده است. ( منتهی الارب ). یسع و لوط دو پیغمبرند و هردو عجمی و معربند. ( از المعرب جوالیقی ص 299 ) : پند لقمان و سرگذشت یسع دین و دل در ورع بری ز طمع.سنایی. یسع. [ ی َ س َ ] ( اِخ ) ابن عیسی بن حزم... غافقی جیانی اندلسی ، مکنی به ابویحیی ، از مورخان بزرگ و دانشمندان نامی علم قرائت بود. او به مصر رفت و نخست در اسکندریه و سپس در قاهره اقامت گزید و برای صلاح الدین ایوبی کتابی گرد آورد و نام آن را «المغرب فی محاسن مغرب » نهاد. یسع نخستین کسی است که در منبرهای عبیدیان به ایراد خطابه در دعوت مردم به سوی بنی عباس پرداخت. خطبای دیگر می ترسیدند وجرأت ایراد خطابه نداشتند. صلاح الدین ایوبی او را گرامی می داشت و گفتار و شفاعت او را می پذیرفت. یسع به سال 575 هَ. ق. در مصر درگذشت. ( از اعلام زرکلی ). یسع. [ ی َ س َ ] ( اِخ ) صاحب سجلماسة از خاندان مدرار که عبیداﷲ مهدی امام و پیشوای علویان افریقا یا مؤسس سلسله ٔعبیدیان را به امر خلیفه عباسی زندانی کرد. رجوع به مقدمه ابن خلدون ص 11 و کامل ابن اثیر ج 8 ص 18 شود.
معنی کلمه یسع در دانشنامه آزاد فارسی
یسع (الیسع). یَسَع (الیَسَع) (معرّب الیشع، به معنای خدا نجات می دهد) در عهد عتیق و قرآن، از پیامبران بنی اسرائیل. نامِ او در عهد عتیق همراه الیاس ذکر شده که از بیم کافران فراری بوده است. به فرمان خداوند الیاس الیسع را مسح می کند تا جانشین او شود، سپس الیاس ردای خود را به او می دهد و الیسع با قربانی کردن دو گاو همراه او می رود تا این که الیاس سوار بر عرابۀ آتشین به آسمان پرواز می کند. در تورات نام پدر او شافات و در منابع اسلامی اخطوب است. به وی معجزاتی شبیه معجزات عیسی (ع) ازجمله زنده کردن کودک مرده، نسبت داده شده است. در قرآن دوبار (انعام، ۸۶؛ ص، ۴۸) از او یاد و از نیکان شمرده شده است.
معنی کلمه یسع در ویکی واژه
یسع (جمع یسعها)یوشع بن نون نام پیامبری از بنی اسرائیل که پس از موسی(ع) از سوی خدا به پیامبری برگزیده شد.
جملاتی از کاربرد کلمه یسع
ثمّ ذکرهم النعم فقال: اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ ای لتستریحوا فیه من تعب النهار. و قیل: تخلو بنفسک فتحاسبها، وَ النَّهارَ مُبْصِراً ای مضیئا، یقال: ابصر النهار اذا أضاء، ای یبصر به المبصرون ممن یبغی الرزق و یسعی فی طلب المعاش.
یعنی که نام وی لیسع است نه یسع، امّا الف و لام زیادت در افزودند و مدغم کردند، چنان است که الف و لام بر قراءت حمزه و کسایی زیادت است، و بر قراءت باقی الف و لام تعریف است. «یُونُسَ» و هو یونس بن متی، وی را دو نام است: ذو النون و یونس. گفتهاند که: الیاس و یسع و یونس در یک زمان بودند، و پس از ایشان باندک روزگار زکریا و یحیی و عیسی بودند. «وَ لُوطاً» و هو ابن عمّ ابراهیم، و اوّل من آمن به، «وَ کلًّا فَضَّلْنا عَلَی الْعالَمِینَ» ای فضلناهم بالنبوّة علی عالمی زمانهم.
قال النبی لی مع اللَّه وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب و لا نبی مرسل.
الیاس از پیامبران خدا (الله) بود که برای هدایت بنیاسرائیل فرستاده شد. به وی رسالت نبوی باز داشتن مردمش از پرستش بتها داده شد. الیاس سلف نبوی الیسع بود. برخی دانشوران اسلامی باور دارند که الیاس از نسل هارون است.
مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ ای قتّات یسعی بالنّمیمة بین النّاس للافساد، و فی الخبر لا یدخل الجنّة قتات. و النّمیم جمع نمیمة، و قیل: النّمیم و النّمیمة واحد و الاسم النّمام.
قوله فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً ای لا احد اظلم و اکفر ممن کذب علی اللَّه أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ فالکاذب علی اللَّه و المکذّب بآیات اللَّه فی الکفر سواء. معنی آنست که من بر خدای هرگز دروغ ننهادم و نه ساختم و شما کردید که گفتید وی را شریک و انباز است و کیست ستمکارتر و کافرتر از آن که بر خدای دروغ سازد و گوید که وی را شریک و انباز است و قرآن که سخن وی است دروغ شمارد و محمد که پیغام رسان وی است دروغ زن دارد إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ لا یسعد من کذّب انبیاء اللَّه.
تیره کردی زنگ دادی در نهاد این بود یسعون فی الارض الفساد
ثم قال: وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ یا سیّد! اگر تو یاران خود را شراب توحید صرف، بیآمیغ حظوظ دهی، بگریزند، و نیز گرد تو نگردند. یا سید! حوصله ایشان بر نتابد آنچه حوصله تو برتابد. کسی که شام و چاشتش بحضرت احدیت بود دیگران را با وی چه برابری بود و چه مناسبت؟! سیّد صلوات اللَّه علیه از خود این خبر داد که: لست کاحدکم، اظل عند ربی یطعمنی و یسقینی. وقتی دیگر میگفت: لی مع اللَّه وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب و لا نبی مرسل.