معنی کلمه یساق در لغت نامه دهخدا
خفتان و زره ز تیغ و تیرش
دل کسب نکرد در یساقت.نورالدین ظهوری ( از آنندراج ). || سیاست. || فسق. ( سنگلاخ ). || دیوان و دربار. ( آنندراج ) ( غیاث ) :
برند دست به دست اهل عشرتم همه روز
چو قحبه ای که به زورش برند شب به یساق.ملافوقی یزدی ( از آنندراج ).|| ترتیب و ساختگی. || یاساق. یاسا. ( آنندراج ) ( یادداشت مؤلف ) : و کان تنکیر الف کتاباً فی احکامه یسمی عندهم الیساق. ( ابن بطوطة ).