یباب

معنی کلمه یباب در لغت نامه دهخدا

یباب. [ ی َ ] ( ع ص ) ویران : زمین یباب ؛ خراب. ارض یباب ؛ زمین خراب. ( از اقرب الموارد ). گویند یباب خراب و از اتباع نیست چنانکه در صحاح و اساس آمده است و هم گویند «دارهُم خراب یباب ؛ لاحارس و لاباب ». و حوض یباب ؛ حوض بی آب و تهی. از سخن جوهری چنین مستفاد میشود که یباب مستقلاً استعمال میشود و برای کلمه ماقبل خود صفت می باشد و از اتباع نیست و صاحب تهذیب گوید: یباب در نزد عرب محلی است که هیچکس در آن نباشد. ابن ابی ربیعه گوید:
ما علی الرسم بالبُلَیَّیْن ِ لو بیََّ
َن َ رجْعَ السلام ِ اَولو اَجابا
فاِلی قصر ذی العشیرة فالصا
لِف ِ اَمسی من الانیس یبابا.
معنی آن خالی است یعنی هیچکس در آن نیست.و شمر گوید یباب به معنی خالی است یعنی چیزی در آن نیست گویند خراب یباب اتباع است. برای خراب کمیت گوید:
بیباب من التنائف مرت
لم تمخط به انوف السخال.
و درفقه اللغه هم همین رای آمده است. ( از تاج العروس ). ویران. ( از منتهی الارب ) ( زمخشری ). بیابان و دشت و ویرانه. ( ناظم الاطباء ). خراب. ( غیاث اللغات ). بی در و دربان. خالی که هیچ در آن نباشد. ناآباد. ( یادداشت مؤلف ) :
گمان برند که آن جایگاه راحت و امن
شده ز دوری تو سر بسر یباب و خراب.ابوالمعالی رازی.بهار چشم چو بگشاد خویشتن را دید
به دست دشمن و خانه شده خراب و یباب.فرخی.ای سپرده عنان دل به خطا
تنت آباد و دل خراب و یباب.ناصرخسرو.هرچه جز این شهر بیابان شمر
بی بر و بی آب و خراب و یباب.ناصرخسرو.چنین چند کس دیده ام کز شراب
فرورفته ناگه خراب ویباب.نزاری قهستانی.صدر ایرانیان نظام الدین
عامر عالم خراب و یباب.سوزنی.بنای جاه تو آباد باد تا به ابد
سرای دولت اعدای تو خراب و یباب.سوزنی.ای آدم الغیاث که از بعد این خلف
دارالخلافه تو خراب و یباب شد.خاقانی.ز آینه سینه دید زلزله آه من
سقف فلک را به صبح کرد خراب و یباب.خاقانی.چون الف سوزنی نیزه بنیاد کفر
چون بر سوزن به قهر کرده خراب و یباب.خاقانی.کزین نشیمن احسان و عدل نگریزم
وگر چه تنگه ٔعمرم شود خراب و یباب.خاقانی.

معنی کلمه یباب در فرهنگ معین

(یَ ) [ ع . ] (ص . ) خراب ، ویرانه .

معنی کلمه یباب در فرهنگ عمید

خراب، ویران: هرچه جز از شهر بیابان شمر / بی بر و بی آب و خراب و یباب (ناصرخسرو: ۱۴۲ ).

معنی کلمه یباب در فرهنگ فارسی

خراب، ویران
( اسم ) زمینی ویران وخراب : ای سپرده هنان دل بخطا تنت آباد و دل خراب و یباب . ( ناصرخسرو )

معنی کلمه یباب در ویکی واژه

خراب، ویرانه.

جملاتی از کاربرد کلمه یباب

و دیگر روز سوم شوّال سلطان برنشست و بتعبیه براند سخت شادکام و بدو منزل سرخس رسید و روز پنجشنبه پنجم شوّال در پس جوی آبی‌ برسان دریایی‌ فرود آمدند. و طلیعه خصمان آنجا پدید آمدند و جنگی نکردند امّا روی بنمودند و بازگشتند. و شهر سرخس را خراب و یباب‌ دیده آمد بدان خرّمی و آبادانی که آن را دیده بودیم. و امیر اندیشه‌مند شد که طلیعه خصمان را اینجا دیده آمد و با اعیان گفت:
ببقچه شاهد والا نهادیم تو زیبابین که ما زیبا نهادیم
کس نیست ز ما که نه خراب است و یباب آواز بدین ده خراب اندر ده.
ای سپرده عنان دل به خطا تنت آباد و دل خراب و یباب
سرگرانی تو عمری نپذیرد انجام کو شکیبابه چه تاب و چه توان خواهد بود
آبلهٔ سینه دید زلزلهٔ آه من سقف فلک را به صبح کرد خراب و یباب
کس نیست زما که نه خراب است و یباب آواز بدین ده خراب اندر ده
سبزه ها چون نقش دیبا دلبر و زیبا شدند ابر دیباباف شد تا سبزه ها دیبا شدند
اندرین دورِ عمر آبادان بس خراب و یباب داری خان
کنون بباید در شهر ما نماند گاو طویله شان هم باید شود خراب و یباب