معنی کلمه یاوه در لغت نامه دهخدا
که نزدیک او فیلسوفان بوند
بدان کوش تا یاوه ای نشنوند.فردوسی.کنون آمد ای شاه گرگین ز راه
زبان پر ز یاوه روان پرگناه.فردوسی.زبان پر ز یاوه روان پرگناه
رخش زرد و لرزان تن از بیم شاه.فردوسی.ز گفتار یاوه نداری تو شرم
به دامت نیایم به گفتار گرم.فردوسی.همه یاوه همه خام و همه سست
معانی از چکاته تا پساوند.لبیبی.ارسلان با برادر خطاب کرد تا چرا چنین سخن یاوه نااندیشیده گفتی. ( تاریخ بیهقی ).
صحبت نادان مگزین که تبه دارد
اندکی فایده را یاوه بسیارش.ناصرخسرو.چنین یاوه تهمت چه بر ما نهند
که از ما همه راستان آگهند.شمسی ( یوسف و زلیخا ).کنون حکم یزدان بر اینگونه بود
ندارد سخن گفتن یاوه سود.شمسی ( یوسف و زلیخا ).- یاوه درای ؛ هرزه لای. هرزه و بیهوده گوی. ( آنندراج ) :
ای حکیمان رصدبین خط احکام شما
همه یاوه ست و شما یاوه درایید همه.خاقانی.همار؛ مرد بسیارگوی یاوه درای. یهمور؛ بسیارسخن یاوه درای. ( منتهی الارب ).
- یاوه درایی ؛ بیهوده گویی. رجوع به درای و درایی و دراییدن شود.
- یاوه دهان ؛ بیهوده سخن. آن که سخنان یاوه گوید :
بنده که خلقی بُوَدَش در نهان
بِه ْ بود از خواجه یاوه دهان.امیرخسرو.- یاوه سخن ؛ بیهوده گو. هرزه لا. هرزه درای :
هم بگویندی گر جای سخن یابندی
مردم یاوه سخن را نتوان بست دهان.فرخی.- یاوه سرا ؛ هرزه درای. یافه درای. ژاژخای. لک درای. ( یادداشت مؤلف ).
- یاوه سرایی ؛ هرزه درایی. ژاژخایی. هرزه لایی. یاوه درایی. لک درایی. ( یادداشت مؤلف ).
- یاوه کار ؛ بیهوده کار :
سرانجام یوسف بشد خسته دل
نه مانند آن یاوه کاران خجل.شمسی ( یوسف و زلیخا ).- یاوه کردن سخن ؛ بیهوده و بر باطل سخن گفتن :
چو در خورد گوینده باید جواب