معنی کلمه یان در لغت نامه دهخدا
با سخن تو همه سخنها یان است
با هنر تو همه هنرها بیکار.فرخی.|| صوفیه آنچه در عالم غیب مشاهده می شود یان می گویند و یانات جمع آن است و عربان کشف خوانند. ( برهان ). شطح . || غش و بیهوشی. ( ناظم الاطباء ). || مرکب و راحله. ( جهانگیری ). || ( ترکی ، اِ ) به ترکی طرف و جانب را میگویند. ( برهان قاطع ). || در اصطلاح یراق اسب درشکه و ظاهراً ترکی است.
یان.( پسوند ) ( مرکب از «ی » وصل + «َان » جمع ) چون کلمه مفردی به «آ» ختم شود مثل دانا و شما، غالباً در جمع «یان » علامت جمع است : دانایان ، شمایان ، توانایان. ( یادداشت مؤلف ). || گاهی چون کلمه ای به های بیان حرکت ختم شود، بهنگام نسبت ، «ان » در آخر کلمه آرند و ها را بدل به یاء کنند، چون مادیان در نسبت به ماده و کاویان در نسبت به کاوه. ( یادداشت مؤلف ).