معنی کلمه یارا در لغت نامه دهخدا
ای خسرو مبارک یارا کجا بود
جایی که باز باشد پرید ماغ را.دقیقی.اندرین نوروز خرم بر گل و سوسن به باغ
یاد خواجه خوردمی می گر مرا یاراستی.فرخی.به نام ایزد چونان شده ست همت او
که نیست کس را یاد خلاف او یارا.عنصری.چون تو خداوند آمد مرا... چه زهره و یارای آن بود. ( تاریخ بیهقی ). غلامان را یارا نبود که بیرون آمدندی به کشتن او ( ابومسلم ). ( تاریخ سیستان ). ایزد تعالی ناصر دین محمد است یا نه مارا چه یارا بودی که این کردی. ( تاریخ سیستان )
ای بیخرد چو خر ز چرا هرگز
پرسیدنت از این نبود یارا.ناصرخسرو.ورزیدن کین در این جهان با تو
ای شاه جهان کرا بود یارا.مسعودسعد.از معزالدین معزی را به خدمت خواستن
جز ترا از خسروان هرگز کرا یارا بود.معزی.مرا چه زهره و یارای این سخن باشد
گزاف لافی گفتم بدین گشاده دری.سوزنی.دشمن جاه ورا زهره و یارا نبود
کآنچه او گوید در ساعت و در حین نکند.سوزنی.نه دارا داشت این یارا و نه اسکندر این قدرت
که شاه خسروان دارد زهی زهره زهی یارا.سوزنی.حاش ﷲ! نه مرا، بلکه فلک را نبود
با سگ کوی تو این زهره و یارا و مجال.انوری ( دیوان چ نفیسی ص 189 ).مرا ز انصاف یاران نیست یاری
تظلم کردنم ز آن نیست یارا.خاقانی.نیستم یارا که یارا گویم و یارب کنم
کآسمان ترسم بدرد یارب و یارای من.خاقانی.مدبر بزاد خصمش و گوید که مقبلم
بر خویش این لقب به چه یارا برافکند.خاقانی.ز آه سبوح زنان راه صبوحی بزنند
دیو را ره زدن روح چه یارا بینند.