معنی کلمه یاختن در لغت نامه دهخدا
به گرز گران یاخت گرد دلیر
درآمد خروشنده چون تند شیر.اسدی ( گرشاسب نامه ).- دست بریاختن ؛ دست دراز کردن به قصد کاری. دست یازیدن :
زمان تا زمان دست بریاختی
سرشکش ز مژگان بینداختی.فردوسی.- دست یاختن ؛ دست یازیدن. دست به کاری دراز کردن :
میان تنگ خون ریختن را ببست
به بهرام آذر مهان یاخت دست.فردوسی.دوم گرزبگشاد چون یاخت دست
کمرگاه اسب تکاور شکست.فردوسی.و لیکن پدر چون به خون یاخت دست
در ایران نکردم سرای نشست.فردوسی.- فرویاختن ؛ فرویازیدن :
فرویاختی سوی خورشید پست
سر خویش چون مردم خودپرست.اسدی ( گرشاسب نامه ).|| زدن و انداختن. || آشکارا کردن. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). ظاهر کردن. ( غیاث اللغات ). || پرسیدن و سؤال کردن. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به یازیدن شود.