معنی کلمه گیراگیر در لغت نامه دهخدا
|| غوغا و همهمه و شور. ( ناظم الاطباء ).
- گیراگیر جنگ ؛ در لحظه حساس جنگ. همهمه و شور و غوغای جنگ. در بحبوحه جنگ. ( یادداشت مؤلف ).
- در گیراگیر حرکت ؛ در جناح حرکت. ( یادداشت به خط مؤلف ).
- در گیراگیر رفتن ؛ در جناح حرکت رفتن. ( یادداشت به خط مؤلف ).
- در گیراگیر معرکه ؛ در بحبوحه جنگ. ( یادداشت به خط مؤلف ).
- روز گیراگیر ؛ روز جنگ و ستیز :
خنجر خسرو است و کلک وزیر
سپر ملک روز گیراگیر.اوحدی.رجوع به گیر و دار شود.