گیرائی

معنی کلمه گیرائی در لغت نامه دهخدا

گیرائی. ( حامص ) عمل گیرا. رجوع به گیرایی شود.

جملاتی از کاربرد کلمه گیرائی

مرغ گیرائی ز دام زلف او پرواز کرد ناوک اندازی آن مژگان صیدافکن نماند
جوهرشناسی آخر از ایشان که در سخن اعجاز می‌نمود بگیرائی کلام
چو بود عیب گدای تو محض گیرائی ز التفات تو هم نان گرفت و هم نان داد
فریب انگیزی از گیرائی گفت که کردی پشه و سیمرغ را جفت
بکف شد کار گیرائی چنان تنگ که نتواند گرفتن از حنا رنگ
منم در چشم تو بینائی تو منم در دست تو گیرائی تو
کو آتش در دل که من چون دست در جیب آورم از پرتو گیرائیش آرم ید و بیضا برون