معنی کلمه گیتی در لغت نامه دهخدا
ایا خورشید سالاران گیتی
سوار رزم ساز و گرد نستوه.رودکی.هموار خواهی کرد گیتی را
گیتی است کی پذیرد همواری.رودکی.گیتیت چنین آمد گردنده بدین سان
هم باد برین آمد و هم باد فرودین.رودکی.دقیقی چار خصلت برگزیده ست
به گیتی در ز خوبی ها و زشتی.دقیقی.ابوسعد آنکه از گیتی بدو بربسته شد دلها
مظفر آنکه شمشیرش ببرد از دشمنان پروا.دقیقی.به سوی زواره یکی بنگرید
کزین سان شگفتی به گیتی که دید.فردوسی.به گیتی رونده بود کام اوی
به منشورها بر بود نام اوی.فردوسی.ز بهر جهاندار شاه کیان
ببستند گردان گیتی میان.فردوسی.از حسن رای تست که گیتی گوای تست
گیتی سرای تست ز کیماک تا خزر.فرخی.ولیکن تو از آن ترسی که چون گیتی ترا گردد
شمار گیتی از تو باز خواهد داور سبحان.فرخی.شه گیتی ز غزنی تاختن برد
بر افغانان و بر گبران کهبر.عنصری.شاهی که ز مادر ملک و مهترزاده است
گیتی بگرفته ست و بخورده ست و بداده ست.منوچهری.بی من نتوان کردن شادی و طرب هیچ
زیرا که بدین گیتی اصل طرب این است.منوچهری.تا روم ز هند لاجرم شاها
گیتی همه زیر باج و ساکردی.عسجدی.به گیتی عاشقی بی غم نباشد
خوشی و عاشقی باهم نباشد.( ویس و رامین ).چو گیتی را به آسانی توان خورد
چه باید با همه کس دشمنی کرد.( ویس و رامین ).هر آن گاهی که گیتی گشت بی من
مرا چه دوست در گیتی چه دشمن.( ویس و رامین ).سیزده سال شهنشاه بماند اندر حبس
کز همه نعمت گیتیش یکی صبر ندیم.( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 390 ).دل از آز گیتی چه پرکرده ای
از او چون بری آنچه ناورده ای.اسدی.گیتی بشنو که می چه گوید
با بی دهنی وبی زبانی.ناصرخسرو.گیتی بسان خاطر بی غفلت