گژدهم

معنی کلمه گژدهم در لغت نامه دهخدا

گژدهم. [ گ َ دُ ] ( اِ مرکب ) عقرب. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).
گژدهم. [ گ ُ دَ ] ( اِ ) درختی است که آنرا به تازی شجرةالبق خوانند. در برهان گژم آورده و پشه غال را پشه دار گفته است. ( آنندراج ). رشیدی گژم آورده. رجوع به گژم شود.
گژدهم. [ گ َ دَ هََ ] ( اِخ ) نام پهلوانی است ایرانی. ( برهان ) ( آنندراج ) :
بدین روی دژدار بد گژدهم
دلیران بیدار بااو بهم.فردوسی.رجوع به فهرست ولف شود.

معنی کلمه گژدهم در فرهنگ فارسی

نام پهلوانی است ایرانی ( داستان ) : [ بدین روی دژدار بدگژدهم دلیران بیدار با او بهم .] ( فردوسی )
درختی است

معنی کلمه گژدهم در فرهنگ اسم ها

اسم: گژدهم (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: gazhdahm) (فارسی: گَژدَهم) (انگلیسی: gazhdahm)
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دژدار ایرانی در زمان نوذر پادشاه پیشدادی

معنی کلمه گژدهم در دانشنامه آزاد فارسی

گَژْدَهَم
در شاهنامۀ فردوسی پهلوان ایرانی ، پدر گُردآفَرید و گُستَهَم . هنگامی که نوذَر و قارَن در دژ دِهِستان حصار گرفته بودند، گژدهم ارگبه آن جا بود. در آغاز پادشاهی کِیقُباد و در نبرد رستم با تورانیان، فرماندهی جناحی از سپاه ایران با او بود. چون سهراب به تسخیر دژ سپید برآمد، ساکنان دژ، که تاب مقاومت در برابر سهراب را نداشتند، به تدبیر گژدهم که دیگر پیر شده بود و در آن جا اقامت داشت، از راه پنهان روی به ایران نهادند و دیگر روز دژ در دست سهراب افتاد. گژدهم در مجلس رایزنی کِیخسرو برای دفع اَفراسیاب که اندیشۀ گذر از جیحون داشت نیز حاضر بود. مَجمَلُ التَواریخ از بزرگان روزگار کِیخسرو از فیروز کژدهم گیوکان نام می برد.

معنی کلمه گژدهم در ویکی واژه

~ مرزبان یا کوتوال دژسپید در زمان کیکاووس و کیخسرو است. گژدهم پدر گردآفرید و گستهم نیز محسوب می‌شود اما گستهم صراحتاً فرزند نوذر و برادر توس اعلام شده شاید این گستهم دیگر باشد. پس پشت گودرز، گستهم بود ..... که فرزند بیدار گژدهم بود

جملاتی از کاربرد کلمه گژدهم

به یک دست مهراب کابل خدای دگر دست گژدهم جنگی به پای
برین سان که گژدهم گوید همی از اندیشه دل را بشوید همی
ورانام گستهم گژدهم خوان که لرزان بود پیل ازو ز استخوان
نشستند گردان به پیشم به هم چو خواندیم آن نامهٔ گژدهم
همه نامداران ایران به هم چو گرگین و چون طوس و چون گژدهم
چو شصت و سه از تخمهٔ گژدهم بزرگان و سالارشان گستهم
یلان ترا سر به سر گژدهم شنیدست و دیدست از بیش و کم
از آن پس به گستهم گژدهم گفت که با قارن رزم زن باش جفت
چه با رستم و گیو و با گژدهم چه با طوس نوذر چه با گستهم
دگر بیژن گیو با گستهم چو گرگین و چون زنگه و گژدهم