معنی کلمه گچ در لغت نامه دهخدا
ناید از خاک و گچ و سنگ اینچنین طاقی مگر
خاکش از سنگ و گرچ کافور و سنگش گوهر است.ابن یمین ( از آنندراج ).رجوع به گرچ شود. جص. جبس. جیر. ( منتهی الارب ). جبصین. جبص. ( نخبة الدهر دمشقی ): تجدیر؛ اندودن دیوار را از گل و گچ و مانند آن. خشرم ؛ سنگ نرم که از آن گچ پزند. جصاصات ؛ جاهائی که در آنجا گچ سازند. طبیخ ؛ گچ پخته. ( منتهی الارب ).
گچ و سنگ و هیزم فزون از شمار
بیارید چندانکه باید به کار.فردوسی.ز سنگ و ز گچ بود بنیاد کار
چنین کرد تا باشد آن پایدار.فردوسی.به سنگ و به گچ دیو دیوار کرد
نخست از برش هندسی کار کرد.فردوسی.رجوع به حاشیه برهان قاطع چ معین ذیل کلمه گچ شود.
- امثال :
از سفیدی گچ تا سیاهی زغال را باید از بازار بخریم ؛ یعنی آذوقه در خانه نداریم ، نظیر: شیر مرغ و جان آدم ، از سیر تا پیاز. ( امثال و حکم دهخدا ).
قبر آقا گچ میخواهد و آجر. ( امثال و حکم دهخدا ).
- گچ گرفتن عضوی را ؛ به گچ اندودن عضوی برای جبران شکستگی استخوان.
گچ. [ گ َ ]( اِخ ) دهی از بخش نیک شهر شهرستان چاه بهار، 30000گزی شمال نیکشهر و 8000گزی خاور شوسه نیک شهر به ایرانشهر. کوهستانی ، گرمسیری ، مالاریائی و سکنه آن 100 تن بلوچی است. آب آن از چشمه. محصول آن برنج ، خرما و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و ساکنین از طایفه ٔمیرلاشاری هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).