گوی باز

معنی کلمه گوی باز در لغت نامه دهخدا

گوی باز. ( نف مرکب ) که گوی بازد. که با گوی بازی کند. شخصی که چوگان و گوی بازی کند. ( از برهان قاطع ). || بازیگری را گویند که چند عدد گوی الوان در دست گرفته یک یک را بر هوا اندازد و بگیرد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ مرکب ) نام روز نوزدهم از ماههای فلکی. ( برهان قاطع ) ( فرهنگ نظام ).

معنی کلمه گوی باز در فرهنگستان زبان و ادب

{open ball} [ریاضی] در یک فضای متریک، مجموعۀ همۀ نقاطی که فاصلۀ آنها از نقطه ای مفروض کوچک تر از مقدار مشخصی باشد
{bowler} [ورزش] بازیکن ورزش گوی بازی

معنی کلمه گوی باز در ویکی واژه

در یک فضای متریک، مجموعۀ همۀ نقاطی که فاصلۀ آنها از نقطه‌ای مفروض کوچک‌تر از مقدار مشخصی باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه گوی باز

اسب تاز و گوی باز و زیرساز و بم نواز جود کار و دل ربای و می ستان و دن ستای
دلم ربوده بت ماهری به عیاری که گوی بازی او چرخ شد به مکاری
افعال سپهر بیوفای کین جوی میدان و مگوی باز میدان مگوی
نه با یاران به میدان اسپ تازم نه چوگان گیرم و نه گوی بازم
گر حضور دل نباشد در نماز جز عقوبت زوچه حاصل گوی باز
خم زلفش به مه در گوی بازی خدنگش هر طرف در دلنوازی
اهلی از بهر گوی بازی تو در حقت میکند دُر افشانی
یک سؤالم را جوابی باز گوی بازگو با صدهزاران نازگوی
هان نزاری هم چنان می گوی باز چشم بر راهم که جانان کی رسد
گر به چوگانم زند چون گوی باز افتم به پاش من نگردانم سر تسلیم از میدان عشق