گوی باز
معنی کلمه گوی باز در فرهنگستان زبان و ادب
{bowler} [ورزش] بازیکن ورزش گوی بازی
معنی کلمه گوی باز در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه گوی باز
اسب تاز و گوی باز و زیرساز و بم نواز جود کار و دل ربای و می ستان و دن ستای
دلم ربوده بت ماهری به عیاری که گوی بازی او چرخ شد به مکاری
افعال سپهر بیوفای کین جوی میدان و مگوی باز میدان مگوی
نه با یاران به میدان اسپ تازم نه چوگان گیرم و نه گوی بازم
گر حضور دل نباشد در نماز جز عقوبت زوچه حاصل گوی باز
خم زلفش به مه در گوی بازی خدنگش هر طرف در دلنوازی
اهلی از بهر گوی بازی تو در حقت میکند دُر افشانی
یک سؤالم را جوابی باز گوی بازگو با صدهزاران نازگوی
هان نزاری هم چنان می گوی باز چشم بر راهم که جانان کی رسد
گر به چوگانم زند چون گوی باز افتم به پاش من نگردانم سر تسلیم از میدان عشق