گوهر

گوهر

معنی کلمه گوهر در لغت نامه دهخدا

گوهر.[ گ َ / گُو هََ ] ( اِ ) مروارید است که به عربی لؤلؤ خوانند و مطلق جواهر را نیز گفته اند. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( بهار عجم ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ سروری ) ( فرهنگ شعوری ). سنگ قیمتی مثل الماس و لعل و مروارید و امثال آنها. ( فرهنگ نظام ) ( غیاث اللغات ). هر سنگ که از آن چیزی برآید که سود دارد. ( تاج العروس ذیل کلمه جوهر ). هر سنگ که از آن منفعتی برآید همچو الماس و یاقوت و لعل و امثال آن. معرب آن جوهر است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). توسعاً هر حجر نفیس. سنگ قیمتی و گرانبها. حجر کریم :
چه عجب داری اگر گوهر بارد کف او
که همش گوهر اصل است و همش گوهر تن.رودکی.چه فضل میر ابوالفضل بر همه ملکان
چه فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز.رودکی.و از وی [ هندوستان ] گوهرهای گوناگون خیزد، چون مروارید و یاقوت و الماس و مرجان و در. ( حدود العالم ). و اندر وی [ خراسان ] معدنهای زر است و سیم و گوهرهایی که از کوه خیزد. ( حدود العالم ).
به نامه در نبشته کای دلارام
رسیدم دل به کام و کان به گوهر.لبیبی.به چه کار آید و چه نرخ آرد
صدفی کاندروش گوهر نیست.عنصری.وی عقدی گوهر که گفتند هزار دینار قیمت آن بود از آستین بیرون گرفت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 380 ). عقدی گوهر قیمت پنج هزار دینار پیش امیر بنهاد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 381 ). و سوم قسمت [ از حوادث ] که در زیرزمین باشد چون گوهرها و زاجها. ( رساله کائنات ابوحاتم ص 2 ).
درش دشت محشر تنش کان گوهر
دلش بحر اخضر کفش نهر کوثر.ناصرخسرو.دریای سخنها سخن خوب خدایست
پر گوهر با قیمت و پر لؤلؤ لالا.ناصرخسرو.جواب داد که من فقه خوانده ام دانم
ز فقه واجب ناید زکوة بر گوهر.مسعودسعد.شاه گوهرهای ناگدازنده یاقوت [ است ] و شاه گوهرهای گدازنده زر. ( نوروزنامه ). و ایزد تعالی منفعت همه گوهرها با آرایش مردم بازبست مگر منفعت آهن که جمیع صنایعرا به کار است. ( نوروزنامه ص 84 ).
از فروغ ماه و خور باید هزاران سالها
تا یکی گوهر به کان اندر پدید آید مگر.امیرمعزی.درج بی گوهر روشن به چه کار
برج بی کوکب رخشان چه کنم.خاقانی.

معنی کلمه گوهر در فرهنگ معین

(گُ هَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - از سنگ های قیمتی . ۲ - اصل ، نژاد. ۳ - ذات ، سرشت .

معنی کلمه گوهر در فرهنگ عمید

۱. سنگ گران بها از قبیل مروارید، الماس، یاقوت، فیروزه و امثال آن ها.
۲. (فلسفه ) جوهر.
۳. [قدیمی، مجاز] اصل، نژاد.

معنی کلمه گوهر در فرهنگ فارسی

اصل، نژاد، ونیزبه معنی سنگ گرانبهاازقبیل مروارید، الماس
( اسم ) ۱ - هر یک از معدنیات کانی : بسی نفط و روغن بر آویختند همی بر سر گوهران ریختند . همی ریخت هر گوهری یک رده چو از خاک تا تیغ شد آژده . ۲ - جماد مقابل نبات و حیوان : از گوهر و از نبات و حیوان بر خاک ببین سه خط مسطر . ( ناصر خسرو ) یا گوهر مریخ . انگشت زغال . ۳ - هر یک از سنگهای قیمتی ( احجار کریمه ) : و از وی ( هندوستان ) گوهر های گوناگون خیزد چون مروارید و یاقوت والماس و مرجان و در . ۴ - مروارید لولو : چه فضل میر ابوالفضل بر همه ملکان چو فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز . ( رودکی ) یا ترکیبات اسمی . گوهرتر . ۱ - گوهر آبدار . ۲ - اشک . ۳ - سخن با آب و تاب . یا گوهر تف دار . گوهری که داغ سفید داشته باشد . یا گوهر دل . حقیقت دل میان قلب : یا گوهر دیده . ۱ - بینایی . ۲ - اشک چشم . یا گوهر روشن . ۱ - گوهر ( سنگ قیمتی ) درخشان . ۲ - طینت و فطرت پاک . یا گوهر سرخ شده . ۲ - سخن مبتذل و مشهور . یا گوهر سنجیده . ۱ - گوهر وزن شده . ۲ - سخن موزون و درست . یا گوهر سیراب . لولو و مروارید رسیده . یا گوهر شاهوار . ( شهوار ) گوهری که لایق شاه باشد . یا گوهر شب تاب . گویند نوعی لولو باشد که در شب مثل چراغ می تابد گوهر شب چراغ . یا گوهر شب چراغ . یا گوهر غلطان . در و مروارید . یا گوهر کان . گوهر استخراج شده از معدن . یا گوهر کانی . گوهر معدنی . یا گوهر مژگان . اشک . یا گوهر معانی . ۱ - معانی عالی . ۲ - صفات و اسمائ الله .یا گوهر معنی . گوهر معانی . یا گوهر مقصود . گوهری ک مطلوب و منظور باشد . یا گوهر ملک . ۱ - پادشاه . ۲ - پادشاهزاده ولیعهد . یا گوهر نظم . شعر عالی . یا گوهر نهنگ آویز . گوهری که بگردن نهنگ آویخته شده و در گرفتن آن بیم جان باشد : گفت ازین گوهر نهنگ آویز چه گریزم که نیست جای گریز . ( هفت پیکر ) یا گوهر نیم سفت . ۱ - گوهری که سوراخ آن بسیار باریک بود و هنوز گشاده نکرده باشند که در او رشته یا تار توان کشید . ۲ - کلام سر بسته که مفهوم همه کس نباشد . ۳ - کلامی که تمام قواعد و قوانین سخن در آن مراعات نشده باشد . یا گوهر یکتا . گوهر یکدانه . یا گوهر یکدانه . ۱ - گوهر بی نظیر و منحصر بفرد . ۲ - شخص گرانمایه و بی نظیر . یا ترکیبات فعلی . کان به گوهر رسیدن . ۱ - ( در کندن ) معدن بگوهر رسیدن . ۲ - بمراد رسیدن بمقصود و اصل شدن . یا گوهر به تیشه شکستن . خرد و بقطعات کردن گوهر بضرب تیشه . یا گوهر به دریا بردن . عملی لغو و بیهوده کردن زیره بکرمان بردن . یا گوهر به رشته کردن . گوهر نشاندن ترصیع . گوهر برشته کردن پارسی ترصیع بود . یا گوهر به رشته کشیدن . ۱ - جواهر را در آوردن. ۲ - سخنان فصیح و بلیغ آوردن : صراف سخن بلفظ چون زر در رشته چنین کشید گوهر . ( نظامی ) یا گوهر به عمان بردن . گوهر بدریا بردن . ۵ - هر یک از چهار عنصر : کجا گوهری چیره شد زین چهار یکی آخشیجش بدو بر گمار . ( ابو شکور ) یا گوهر نامی . نبات . ۶ - اصل ذات سرشت فطرت : درختی که تلخش بود گوهرا اگر چرب و شیرین دهد مرو را ... ( ابوشکور ) یا گوهر آدم . ۱ - اصل و ذات آدم . ۲ - فرزند آدم . ۳ - خاک طین . یا گوهر آسمان . ۱ - اصل و جرم آسمان . ۲ - ستاره . یا گوهر نسب . اصالت و شرافت . ۷ - جوهر : پیدا کردن حال آن گوهر که تن است که بتازیش جسم خوانند . یا گوهر تن . تن بدن . یا گوهر جان . نفس ناطقه . ۸ - طبع قریحه : کسی گیرد خطا بر نظم حافظ که هیچش لطف در گوهر نباشد . ( حافظ ) ۹ - ( صفت ) اصیل نژاده . ۱٠ - ( اسم ) نژاد خاندان اصل و نسب : نکو نامی گرفته لیکن از فضل بزرگی یافته لیکن ز گوهر . ( فرخی ) یا گوهر بسر آمدن . منقرض شدن تخمه و نژاد . ۱۱ - فرزند : ای گوهر یادگار عمرم چونت طلبم ? کجات جویم ? ( خاقانی ) یا سه گوهر . ۱ - سه فرزند . ۲ - موالید ثلاثه : جماد نبات حیوان . ۱۲ - جوهر تیغ و شمشیر . یا گوهر تیغ ( شمشیر ) . پرندشمشیر تلالو آن . یا گوهر آبگینه . جوهر شیشه . ۱۳ - مینای دندان لعاب دندان : و گاه باشد که عفونت بگوهر دندانها باز دهد . ۱۴ - ماد. اصلی مستخرج ازدوا و غیر آن جوهر . ۱۵ - داخل دورن : اگر بسیار باشد ( نزله ) و سوخته مالیخولیا آرد و اگر بگوهر دماغ یا بغشائ دماغ اندر باشد ... سبات و مانیا ... ۱۶ - سر نهانی صفات پنهانی جمع : گوهران گوهر ها . ۱ ۷ - اذخر .
ده کوچکی است از دهستان امجز بخش جبال بارز شهرستان خاوری مسکون و ۷ هزار گزی راه مالرو مسکون کروک .

معنی کلمه گوهر در فرهنگ اسم ها

اسم: گوهر (دختر) (فارسی) (تلفظ: go (w) har) (فارسی: گوهر) (انگلیسی: gowhar)
معنی: سنگ های قیمتی، ( به مجاز ) اصل و نسب، ( به مجاز ) سرشت، ( به مجاز ) هر شخص یا چیز والا و نفیس، ( به مجاز ) اشک، هر کدام از سنگ های قیمتی مانند الماس، زمرد و یاقوت، مروارید، نژاد، ( به مجاز ) نهاد و سرشت، ( به مجاز ) هر شخص یا چیز و والا و نفیس، ( در قدیم ) ( به مجاز ) هر یک از چهار عنصر ( آب، خاک، باد، آتش )، ( در عرفان ) روح، نفس ناطقه، حقیقت انسان کامل و معانی و صفات را گویند، سنگ قیمتی و گرانبها، نهاد

معنی کلمه گوهر در فرهنگستان زبان و ادب

{gem} [زمین شناسی] سنگ قیمتی برش داده شده و پرداخته ای که به دلیل زیبایی و استحکام و کمیابی و اندازۀ مناسب برای استفاده در جواهرسازی ارزشمند باشد

معنی کلمه گوهر در دانشنامه عمومی

گوهر (دلگان). گوهر روستایی در دهستان هودیان بخش مرکزی شهرستان دلگان استان سیستان و بلوچستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۴۷ نفر ( ۱۲خانوار ) بوده است.
گوهر (طارم). گوهر روستایی در دهستان چورزق بخش چورزق شهرستان طارم استان زنجان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۶۰۴ نفر ( ۱۹۹خانوار ) بوده است.

معنی کلمه گوهر در دانشنامه آزاد فارسی

گوهر (فلسفه)
رجوع شود به:جوهر

معنی کلمه گوهر در ویکی واژه

از سنگ‌های قیمتی. گوهر یکی از کلیدواژه‌های ورود به فرهنگ دنیای باستان است. این اصطلاح در آغاز امر، از دو کلمه گئو به معنی گاو و هر که در این واژه به معنی عرعر کردن است، شکل گرفته. با این اوصاف تصور کنید موجودی از قرابت حیوانات بوجود آمده که شکل گاو دارد اما صدای خر می‌دهد؛ مانند شیردال‌ها یا نقش برجسته‌های تخت‌جمشید و تمدن بین‌النهرین و حتی تمدن فراعنه مصرباستان. طبعا چنین موجودی نایاب، گوهر و لابد قیمتی باید باشد.
نژاد، اصل، ذات، سرشت.

جملاتی از کاربرد کلمه گوهر

امام‌آباد، روستایی در دهستان گوهران بخش گوهران شهرستان بشاگرد در استان هرمزگان ایران است.
هم توسن چرخ زیر زین را شاید هم گوهر خورشید نگین را شاید
آن ابر بهار بین‌که ازگوهر لبریز نموده جیب و دامان را
چو گوهر ز پولاد جوشن کنی نه چون غنچه بندی دل اندر حریر
لعل طراز خزف جزء و کل از شرف گوهر ختم رسل
جان در سر زلف تابناکی کردم دل را صدف گوهر پاکی کردم
چو سرچشمه فیض اسکندری کزو بود همچون صدف گوهری
چنین داد پاسخ که آمد پدید سخن هر چه از گوهر بد سزید
آید همه زان اختر رخشنده سیار زاید همه زین گوهر ارزنده یک تا
رسید رشته به گوهر ز پیچ و تاب زدن تو نیز رشته جان را به پیچ و تاب رسان
یکی چون گوهر اندر زر یکی چون لعل در مینا یکی چون ماه در عقرب یکی چون زهره در میزان