معنی کلمه گونی در لغت نامه دهخدا
- امثال :
این جامه مثل گونی است ؛ بدبافت و خشن و بی دوام است.
گونی. ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه بخش کرج شهرستان تهران. سکنه آن 35 تن است. در بهار ایل میش مست به این ده می آیند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
گونی. [ گ َ وَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. در 38هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاهان و 2هزارگزی باختر سراب به فیروزآباد. دشت و هوای آن سردسیر و سکنه آن 70 تن است. آب آن از رودخانه مرگ و چشمه تأمین میگردد. محصول آن غلات ، حبوبات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و تابستان از فیروزآباد اتومبیل میتوان برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).